One Shot - سارقان ولنتاین

298 74 131
                                    

ییبو محکم پس سر چنگ زد و گفت: احمق! خب یه باره برو براش یه بسته کاندوم با روبان قرمز بخر

چنگ که شوکه شده بود دهانش از تعجب باز ماند: هان؟

ییبو پشت چشمی نازک کرد و از ویترین مغازه فاصله گرفت. چنگ که تازه متوجه منظور ییبو شده بود با خشمی که او را چون سوپاپ زودپز کرده بود به سمتش دوید و بازویش را محکم گرفت: تو احمق چی گفتی؟

ییبو نگاه عاقل اندر سفیهی به چنگ انداخت و با حالت چندش گفت: تا احمق کبیر اینجاست من چی کاره ام!... آخه کسی واسه کادوی ولنتاین، لباس خواب سکسی می‌خره؟

چنگ که تا نفسی قبل خشمگین بود از این حرف شوکه سرش به عقب پرت شد و با چشمان گرد به ییبو خیره شد: چی؟

ییبو: باور کنم نفهمیدی اون چه لباسیه؟

چنگ با دهان باز مانده و شوکه گفت: ولی موقع کریسمس یه لباس همینجوری تن یه خواننده بود که زی یی همش ازش تعریف می‌کرد.

-: یعنی واقعاً مغزت اندازۀ نخود هم نیست... هی بهت گفتم اینقدر سرتو توی کامپیوتر فرو نکن برو چهارتا چیز یاد بگیر. بفرما! اینقدر احمقی که نمی فهمی اون لباس خواب سکسیه نه لباس شب... هر چی قرمز و توری بود لباس کریسمسی نمی شه. قرمز معناهای دیگه هم داره که تو اونقدر مغزت آکبند مونده که همینو هم نمی فهمی.

-: هییییی! داری زیادی توهین می‌کنی.

-: تو هم داری زیادی وقتمو می‌گیری. می‌دونی که من امشب چقدر کار داشتم اما الان دارم واسه دوست دختر جنابعالی توی پاساژها هدیۀ سوپرایز ولنتاین جور می‌کنم.

چنگ غرغر کرد: هدیه سوپرایز من اون نبود.

ییبو کلافه بازوی چنگ را کشید و گفت: بس کن چنگ! خواستگاری توی روز ولنتیاین خزترین کار ممکنه است. جان بهترین لطف رو در حقت کرده که اون حلقۀ کوفتی رو قایم کرده. چون مطمئناً باعث می‌شد سوپرایز ولنتاینِ تو یه کشیدۀ آبدار توی اون رستوران لاکچری باشه. و فیلمش توی ویبو ترند بشه.

-: حالا من توی اون رستوران لاکچری چه غلطی بکنم پس؟... می‌دونی چقدر پول رزروشو دادم؟

-: می‌تونی مثه تمام زوجهای اونجا بشینی توی چشمای عشقت زل بزنی و یه بسته شکلات قرمز رو از توی بغل یه خرس قرمز باز کنی بخوری تا شام قرمزت از راه برسه و در حالیکه به اون رودخونه و فانوسهای قرمز نگاه می‌کنین، شمعهای قرمز روی میزتون چیک چیک بچکن و ذوب بشن و دودشو بدن تو چشم و چارتون تا چشمات هم از قرمزی خون بچکه و بالاخره شب قرمزتون به پایان برسه.

چنگ مشتی خشمگین به بازوی ییبو کوبید و گفت: دسته بیل بیشتر از تو حس داره.

ییبو با همان نگاه گوشۀ چشم، کتش را صاف کرد و گفت: اتفاقاً حس دارم خوبشو هم دارم.

Valentine TheivesHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin