-تو چی؟!
بکهیون چند بار پشت کمر همسرش رو ماساژ داد تا پسر بلندتر بلاخره دست از سرفه کردن تا خفگی برداره، چانیول دوباره سرش رو بالا آورد و به لبخند پیروزمندانه ی سهون که اگر کسی نمیدونست فکر میکرد پادشاهی ای چیزی برای خودش بدست آورده نگاه کرد و بکهیون با دیدن چشم های درشت چانیول بدون اینکه فکر کنه، لپش رو محکم بوسید.
-خیلی کیوتی توت فرنگی
لبخند سهون به خط صافی تبدیل شد و نگاهش رو بین دوتا مردی که روبروش نشسته بودن چرخوند :"هیون من دارم در مورد اینکه جونگین بهم پیشنهاد داد دوست پسرش باشم حرف میزنم تو داری لاس میزنی؟ لعنتی مگه اولین باره که چانیولو میبینی؟"
بکهیون بدون اینکه نگاهش رو از پسر کنارش بگیره، لبخند کجی زد و دستش روی ران پای پسر مو فرفری کنارش بالاتر رفت :"انقدر خیره کننده اس که هردفعه یک جوری قشنگه"
به گونه های چانیول که حالا به صورتی کمرنگی دیده میشدن نگاه کرد و لبخند بزرگی زد.
-وات د فاک یه لحظه بیخیال شو! دارم میگم برادر چانیول بهم پیشنهاد داد و رسما دوست پسرمه میفهمی؟ جونگین دوست پسر منه!
بکهیون بلاخره نگاهش رو از چانیول و گونه های گر گرفته اش گرفت و به سهونی که رسما نزدیک بود یه تابلو دستش بگیره و به کل جهان اعلام کنه که جونگین دوست پسرشه خیره شد.
بعد درحالی که دست هاش رو تو هوا حرکت میداد جواب داد :"وااای چه موضوع عجیبی چون اصلا و به هیچ وجه انتظار نداشتم همچین اتفاقی بیوفته! برای همین هم انقدر هیجان زده شدم که ساعت نه صبح به جای اینکه تو خونه صبحونه کوفت کنم تا به موقع سرکار برسم اینجا نشستم و به داستان خیلی خیلی غیر منتظره ات گوش میدم عزیزم"
چانیول رسما با هر حرکت دست و میمیک های صورت بکهیون قهقهه میزد و این سهون بود که زیر ضربه های دست چانیول به له شدن نزدیک بود.
-هی بیخیال هیونی اذیتش نکن، نگاش کن چقدر خوشحاله
چانیول بعد از اینکه بلاخره تونست خنده اش رو تموم کنه، به سهونی که کنارشون بود اشاره کرد و بکهیون با دیدن نگاه سهون، ایندفعه سعی کرد جدی باشه.
شونه بالا انداخت و بعد از چند ثانیه بلاخره لبخند مهربونی زد :"خوشحالم که بلاخره جرئتش رو پیدا کردین وارد یه رابطه بشین سهون، جدی میگم؛ و خب اینکه تعجب نکردم بخاطر این نیست که تو و رابطه ات رو جدی نمیگیرم یا همچین چیزی... فقط میخوام بدونی که حتی از ماه قبل هم وقتی جونگین بهت نگاه میکرد میتونستم حدس بزنم که یه حسی وجود داره، جونگین به هرکسی اینطوری نگاه نمیکنه"
چانیول سمت همسرش برگشت و ابرویی بالا انداخت :"چجوری؟"
بکهیون نیم نگاهی به ساعتش انداخت، سرش رو بالا آورد و بدون اینکه نگاهش رو از چانیول بگیره لبخند زیبایی بهش نشون داد :"همون جوری که من هرروز داخل کتابفروشی به تو نگاه میکردم"
STAI LEGGENDO
Holiday.✓
Fanfiction-ژانر: فلاف، رمنس، اسمات، روزمره -کاپل: سکای، چانبک/بکیول -نویسنده: تام سهون کسی که خودش هم نمیتونه گرایشش رو تشخیص بده و جونگین پسرِ گی ای که برای تعطیلات و رفتن به مراسمِ ازدواجِ برادرش [چانیول] باید یک نفر رو همراه خودش داشته باشه؛ سهون و جونگین...