+ چرا اون لواشک اناری که من گفتم بخر تو یخچال نیست ؟
تا کمر داخل یخچال فرو رفته بود و دنبال لواشکش میگشت .
+ یادت رفته ؟ دیروز خوردیش
هیونجین دست به سینه درحالی که زیر لب غرغر میکرد ، خودشو روی کاناپه انداخت .
+ چانگبین چرا اصن به خواسته های من اهمیت نمیدی ؟
با اخم روی پیشونیش گفت . چانگبین تکیه اشو از چهارچوب اتاق کارش گرفت و به سمت امگاش که شکم برجسته شو نوازش میداد رفت .
خم شد و درحالی که لپشو روی شکم هیونجین میذاشت با لحن لوسی گفت : هیونجین
من چی میخواد که برم براش بگیرم ؟دستشو داخل موهای پرپشت آلفاش فرو کرد .
+ اون روز که من دلم آواکادو میخواست و هوس پشمک توت فرنگی کرده بودم و تو رفتی آواکادو گرفتی درحالی که من پیتزا میخواستم
+ جان ؟
+ من پاستا میخوام ... اونم پاستا آلفردو
چانگبین سرشو بالا اورد و به چشمای امگاش نگاه کرد .
+ مطمئنی ؟
+ آره من مرغ سوخاری میخوام
+ اما ...
+ چانگبین . چراوقتی بهت میگم همبرگر میخوام به حرفم گوش نمیدی ؟
+ هیونجین من حسابی قاطی کردم
هیونجین خنده ای کرد و گوش های آلفاشو گرفت و به سمت خودش کشید .
+ آیی...
بوسه ای رو لباش کاشت وگفت : ایندفعه دارم جدی میگم ... پاستا میخوام
+ برات سفارش میدم
+ نه من پاستای مامانمو میخوام
هیونجین لباشو جلو داد و چانگبین درحالی که میخندید لب پایینشو چند بوسه ریز کاشت
+ چشم . بیا حاضر بشیم بریم خونه مادرت !
...
بالاخره آهنگی که میخواست رو نوشته بود و ضبط کرده بود . انگشتاشو تو هم گره کرد و بالای سرش کشید . نفسو با ضرب بیرون داد و اما با دادی که هیونجین زد ، شروع به سرفه کرد . بلند شد و با تمام سرعتی که داشت به سمت اتاق خوابشون رفت .
+ چی شده هیونجین ؟
با تمام استرسی که داشت پرسید .
+ بالاخره لگد زد ! درسته یک کم تنبلی کرد ولی لگد زد !
به سمت هیونجین رفت و امگاش رو تو بغلش کشید
+ هیونجین منو ترسوندی
هیونجین سر چانگین رو از خودش فاصله داد و گونشو محکم بوسید
+ ببخشید باشه ؟ خیلی هیجان زده شدم . حالت خوبه ؟
![](https://img.wattpad.com/cover/302638790-288-k581447.jpg)
YOU ARE READING
🌸Little bloom 🌸
Fanfictionزمانی که جیسونگ برای اینکه کراشش رو ببینه مجبورش کرد به مهمونی که اعضای دانشگاه هنر ترتیب داده بودن بیاد ، فکرشم نمیکرد عشق زندگیشو اونجا ببینه ! نمیدونم .ولی تا به خودم اومدم دیدم ازت خوشم میاد وحتی شاید عاشقت شدم ؟ نمیدونم . شاید برات عجیب باشه...