ماموریت

1.1K 168 25
                                    

'ردیف دوم صندلی ۱۲'

با خوندن اس ام اس کیفش رو بلند کرد و آروم از پله هایی که منتهی به سالن بالا که مشرف به جایگاه مدنظرش بود بالا رفت

بعد از دراوردن ماسک و کلاه تفنگ McMillan TAC-50 رو آماده شلیک کرد بعد از فوکوس کردن دوربین روی ردیف دوم و رسیدن به صندلی قربانیش گوشیش زنگ خورد
با ایر پد تو گوشش تماسو فعال کرد صدای مشتریش از پشت تلفن همزمان شد با شروع سخنرانی مجری سالن

:۲میلیون دلار به کارتت واریز کردم می‌خوام کارش خیلی سریع تموم بشه ۵دقیقه بیشتر وقت نداری

+ کارمو بلدم

تماس قطع کرد با دوربین روی تفنگ دید کاملا واضحی به شخص داشت فقط پشت سرش مشخص بود که چرخیده بود سمت صندلی کناریش ،از ظاهرش مشخص بود شخص جوونیه شاید حدودا ۲۸یا ۳۰ساله
البته این چیزا براش اهمیتی نداشتن اون جوون تر از اینها هم کشته بود فقط مهم پولش بود و بس

بالاخره برگشت .. شقیقش رو نشونه گرفته بود آماده شلیک بود که ....

سرش متمایل شد به اینطرف و با دیدن نورپردازی سالن لبخندزد

چیزی تو وجود ییبو ریخت

لبخندش زیباترین چیزی بود که ییبو تو زندگیش دیده بود و چشماشو بی نهایت معصوم میکردن  صورتش کاملا بی نقص بود و وقتی میخندید گوشه چشمش جمع شده بود  سعی کرد حواسش جمع کنه و ماشه رو فشار بده
اما دریغ از یه حرکت به انگشتاش تمام بدنش محو دیدن پسر روبروش بود که فارغ از همه جا لبخند میزد

+فااک... چه مرگم شده

سعی کرد با اخم کردن و پرت کردن نگاهش ازون لبخند لعنتی کارش زودتر تموم کنه اما دریغ ازون چشمای لعنتی ترش اگه یک اینچ تکون خوردن

این اولین بار بود همچین چیزی پیش اومده بود اون زیباتر و معصوم تر از اون رو کشته بود اما هیچوقت دستاش موقع کشیدن ماشه نلرزیده بود و حالا

این لعنتی کی بود ؟ سعی کرد بار دیگه ماشه رو بکشه اما دریغ تمام بدنش خواستار دیدن اون لبخند بودن
اون لعنتی قصد نداشت لبخند زدن تموم کنه

گوشیش شروع کرد به زنگ زدن

:چه مرگت شدههه پس چرا نمیزنیش منتظر چی هستی

نگاه دیگه ای بهش انداخت حالا از جاش بلند شده بود و یکی رو تشویق می‌کرد

اسلحش پایین آورد و بی توجه به دادبیدادای مشتریش گفت نمیکشمش

:یعنیی چی زده به سرت منم اینهمه.....

گوشیو قطع کرد و سیم کارت درآورد شکوند و بعد گذاشتن وسایلش تو‌کیفش بار دیگه نگاهش به پسر صندلی ۱۲ دوخت و زیر لب گفت تو کی هستی لعنتی

و بعد از پایین اومدن از پله ها از همون راهی که اومده بود ازون سالن کوفتی زد بیرون.

نقطه ضعفWhere stories live. Discover now