باز کردن در خونه همزمان شد با داد زدن اسمش توسط هایکوان
:وانگ ییبو چه غلطی کردییی ؟طرف زنگ زده هر چی از دهنش درومده گفته ،پول طرفوگرفتی خونسرد میگی نمیکشمشهمونجور که سمت اتاقش میرفت و به داد بیدادای هایکوان گوش میداد کیفشو گوشه اتاق پرت کرد و خودشو انداخت رو تخت
:دارم با تو حرف میزنماااا
+گا حوصله ندارم برو بیرون بدون اون پول طرف گدا نمیشه
:مسئله پولش نیست پسره بی خیال پای اعتبارت وسطه این اولین باره ازین حرکات میکنی
پوف کلافه ای کشید :با یه بار انجام ندادن اعتبارم خدشه دار نمیشه الآنم خستم برو بیرون
با این که چشماش بسته بود اما چشم غره هایکوان رو حس میکرد با بسته شدن در روی تخت نشست و کلافه دستی تو موهاش کشید تصویر اون لبخند از جلو چشماش کنار نمیرفت اون کی بود که ییبو ،وانگ ییبو کسی که معروف بود به اسلحه سیاه و لقبش لرزه مینداخت به تن بقیه رو از پا در بیاره
پاشد و سرشو به پنجره تمام قد اتاقش فشرد هایکوان حق داشت عصبی و دلخور باشه اما چی میتونست بهش بگه وقتی حتی نمیتونست به دلیل منطقی بیاره که چرا نکشتتش
.
.
.
.
.
.
مثل همیشه هایکوان صبحانه رو براش آماده کرده بود و خودش پشت میز نشسته بود هنوز اخماش توهم بود بی توجه پشت میز نشست و مشغول خوردن شد هایکوان خوب خبر از اخلاق بدش داشت سالها بود باهم کار میکردن هایکوان کارش هک و حملات سایبری بود و ییبو یه قاتل حرفه ای بود طوریکه حتی هایکوان هم اوایل ازش میترسید خیلی طول کشید تا به بودن هم عادت کنن حداقل دیگه ازش نمیترسید اما هنوز هم خیلی از لایه های شخصیتش برای هایکوان ناشناخته مونده بود الان هم میدونست ناراحتیش فایده ای نداره چون ییبو حتی اگه بلد بود هم اهل عذرخواهی کردن نبود:واقعا نمیخوای راجب دیشب حرف بزنی؟
:ییبو؟
+کوان گا ،میخوام اطلاعات یه نفر رو در بیاری
:کیو میخوای؟
+قربانی دیشب
هایکوان هیجان زده سرشو بالا آورد :میخوای بکشیش؟
اخمی کرد :نه گفتم فقط اطلاعاتشو در بیار
و هایکوان رو هاج و واج پشت میز تنها گذاشت
YOU ARE READING
نقطه ضعف
Adventureوانگ ییبو قاتل خیلی معروف و ناشناسی که در ازای پول تا به حال خیلی هارو کشته بدون اینکه حتی براش مهم باشه قربانی هاش کی بودن ماموریت جدیدش هم دقیقا مثل بقیه بود اما.... امان از اون لبخند ییبو تاپ