قاتل کیه؟

421 139 28
                                    

: چیشده ییبو؟ شیائو جان اینجا چیکار میکنه؟

ییبو کلافه دستی توی موهاش کشید
+تو راه بهش سوقصد کردن کوان گا شانس آوردیم سالم در رفتیم

هایکوان هینی کشید :فکر نمی‌کردم اینقدر زود دست به کار بشه دوباره

+منم انتظار نداشتم .....باید هرچی زودتر اون حرومزاده رو گیر بیاریم تا دیر نشده

هایکوان دستی به شونش کشید:نگران نباش ییبو خداروشکر که اون لحظه کنارش بودی......ولی آخه چجوری گیرش بیاریم طرف خیلی زرنگ هیچ رد و نشونی از خودش نزاشته

ییبو صندلی میز نهار خوری رو کشید عقب و روش نشست :نمیتونم بزارم بلایی سرش بیاد

هایکوان نگاهی به حال آشفته ییبو که سعی در پنهانش داشت انداخت لبخندی زد بدجور حواسش پرت جان شده بود این حالش برای هایکوان خیلی جدید بود کم‌چیزی نبود این که جلوش برای زنده موندن جان نگران بود همونی بود که تا هفته قبل مثل آب خوردن آدم میکشت حق میداد بهش جان واقعا فوق العاده بود

:ییبو طرف هرکی هست یه نفعی ازین ماجرا می‌بره یا از سهامداراست یا از رقیبای شرکته

ییبو با نگاه میخ شدش روی گوشه میز با حرف هایکوان سروش آورد بالا +فکر خوبیه گاگا به احتمال زیاد کسیه که آشناست

:اومم تو سعی کن بیشتر به خودش و اطرافیانش نزدیک بشی منم رقیبای شرکت زیر نظر میگیرم

ییبو با نگاه ملایم نگاهش کرد:مرسی میدونی که وظیفه ....

هایکوان تشری زد :منو تو سالهاست باهمیم ییبو بارها بی چشم داشت کمکم کردی حالا نوبت منه ما که فقط دوست نیستیم برادر همیم

ییبو لبخند محوی زد و سری تکون داد

هایکوان سری به غذای توی ماکروویو انداخت که ببینه گرم شده یا نه و توهمون حال گفت:یه مأموریت جدید برات اومده ... میخوای ردش کنم؟

ییبو خونسرد از جاش بلند شد :نه برام جزئیاتش بفرست برای کی هست؟

:فردا شب

سری تکون داد و سمت پذیرایی رفت که از حال جان مطمئن بشه درسته جان یه چیز خاص بود تو زندگیش ولی اون شغل خودش رو داشت
به کاناپه نزدیک شد جان سرش رو روی دسته مبل گذاشته بود و مثل بچه ها تو خودش جمع شده بود اینقدر مظلوم و آسیب پذیر به نظر میومد که یه چیزی تو قلب ییبو ریخت آروم بهش نزدیک شد و کنارش نشست پسرک شیرینش امروز خیلی بهش شک وارد شده بود نزدیک بود از دستش بده
واقعا اگه امروز بلایی سرش میومد چی میشد ؟ترسی تو وجودش نشست بعد اینهمه سال یکی به زندگی برش گردونده بود هرچند حتی برای ییبو هم عجیب و غیرقابل قبول بود اما نمیتونست حسی که هر روز تو وجودش رشد میکرد رو انکار کنه
اما زندگی آدمی مثل خودش با جان امکان ناپذیر بود اینو خوب میدونست هرچی هم که بود ییبو یه قاتل بود که میخواست بکشتش جان هیچوقت اینو قبول نمیکرد و حتی به جز اون از کجا معلوم که جان همجنسگرا بود یا نه
اینطور که از خاطراتش فهمیده بود شیطنت و رابطش محدود با دخترها بود چرا باید با پسری که نمی‌شناخت و به جز اون کاملا با خودش فرق داشت می‌بود
خسته از فکر و خیال تو ذهنش فقط زیر لب در حالی که به چشمای بسته زیبای خفته روبروش نگاه میکرد گفت :فقط تورو از شر اون قاتل راحت میکنم خیالم راحت شد که حالت خوبه و تو امنیتی میرم
آروم موهای کوتاه زیباشو از رو صورتش کنار زد موهاش به نرمی ابریشم بود سر انگشتشو آروم به صورتش زد پوستش دقیقا مثل پوست بچه ها بود نفس ییبو تنگ شده بود وسوسه لمس و بوسیدنش و با شدت کنار زد و از جاش بلند شد و با نفس عمیق سعی در آروم کردن خودش داشت سمت اتاقش رفت و پتو و بالش روی تختش رو گرفت و سمت کاناپه رفت هایکوان با ظرف غذا تو دستش از آشپزخونه بیرون اومد با دیدن پتو و بالشت دستش لب زد خوابه؟
پلکشو به نشانه آره بست و با رسیدن به کاناپه بالشت رو آروم زیر سرش گذاشت کفششو از پاهاش درآورد و کتشو از زیر پاش برداشت  دستی به جیبش کشید موبایلش اونجا بود و آروم پتو رو روش کشید و لعنتی به صدای تو ذهنش که طلب یه بوسه حداقل از رو پیشونیش داشت گفت و سمت اتاق رفت
هایکوان چند ثانیه بعد از خودش وارد اتاق شد و سینی غذارو‌ گذاشت روی میز مطالعش
:بیا غذا بخور خودتم هیچی نخوردی 
گوشی جان رو از کتش درآورد و انداخت رو تخت نمی‌خواست به خاطر زنگ موبایلش بیدار بشه به خاطر همین آورده بودش
سمت میز رفت و پشتش نشست و همونجور که غذا میخورد اشاره ای بهش کرد:گاگا لب تاپو بیار موقعیت فردا شب رو‌ چک‌کنیم
هایکوان صندلی کنارش کشید و لبتاپ خود ییبو رو باز کرد :برای خودت ایمیلش کردم
.
.
.
‌.
.
دوساعتی مشغول برنامه ریزی برای فرداشب بودن که با صدای زنگ گوشی جان دست از کار کشیدند
ییبو با اخم ریزی پاشد و گوشی رو چک کرد جیانگ بود

:الووو جااان کجاییی

+جناب شیائو

جیانگ پشت تلفن با استرس پرسید :آقای وانگ جان کجاست چیزی شده

ییبو روی تخت نشست :نگران نباشین حالش خوبه الان خوابه

:خونست؟ محافظا باید به من خبر...

+خونه منه

جیانگ ثانیه ای سکوت کرد و با بدگمانی پرسید:منظورتون چیه ...جان خونه شما چرا باید خواب باشه ؟مگه نمی‌خواست بره خونه یانلی

ییبو پوف کلافه ای کشید:جناب جیانگ قضیش طولانیه امروز تو راه خونه یانلی به جان سو قصد شد

جیانگ پشت تلفن با احساس ضعف تو‌پاهاش رو صندلی نشست :ج....جج....جان
ییبو که حال بد جیانگ میفهمید:نگران نباشین سالمه حتی یه خراش هم رو بدنش نیفتاده فقط کمی ترسیده
نگران بودم که تو خونه براش کمین گذاشته باشن برای همین اوردمش خونه خودم الان هم خستس خوابه

جیانگ نفسی از روی آسودگی کشید و با لحن متشکری گفت:مرسی آقای وانگ واقعا ممنونم نمیدونم چجوری باید تشکر کنم

+این وظیفه منه
:متوجه نشدید کیه؟

+نه کلاه کاسکت رو سرش بود گرچه حتی نبود هم مطمینم
اون فقط یه مزدوره از کسی که پشت ماجراس خبر نداره
شما خودتون به کسی شک ندارین؟

جیانگ با شنیدن این سوال سکوت کرد باید بهش میگفت؟معلومه که نه اون هنوز این مرد رو کامل نمی‌شناخت شاید حتی به جان می‌گفت اونموقع باید چیکار میکرد پس زمزمه کرد :نه شک ندارم

ییبو با حس کردن سکوت جیانگ فهمید کاسه ای پشت نیم کاسس اما اصراری به فهمیدن نکرد :امنیت دور خونه رو تضمین کنین آخر شب میارمش
جیانگ باشه ای گفت و بار هم تشکر کرد بعد قطع کردن تلفن رو کرد به هایکوان که پرسید:کی بود
+پسر عموش .... یه چیزایی می‌دونه حس میکنم

:خود جیانگ یکی از مظنونینه ییبو یادت نره

سوالی نگاهش کرد

:خودت یکم فکر کن اینجور که من تحقیق کردم بعد شیائو بزرگ جیانگ همه کاره بوده همه فکر میکردن بعد مرگش همه چی میرسه به جیانگ اما اون همه چی رو به پسرش جان داد حالا با مرگ جان این کمپانی به کی میرسه؟

+جیانگ؟

هایکوان بشکنی زد:دقیقا  ......اما هنوزم نمیشه قطعی گفت چون خیلی چیز ها راجبش عجیبه

اخم ریزی کرد:مثلا چی

هایکوان دهنشو باز کرد تا راجبش توضیح بده
اما شنیدن صدای شیرین و خواب آلود جان مانع حرفش شد
:ییبو
ییبو همونجور که سمت سالن می‌رفت به هایکوان علامت داد که بعدا توضیح بده ،ناخوداگاه جواب داد

+جانمم

لطفا ووت بدین و اگه دوست داشتین یا نداشتین نظرتونو بگید


نقطه ضعفWhere stories live. Discover now