چان : آخرین ضربه رو هم زدم...
بیجون افتاد رو زمین...
هه..
اون جوجه نمیدونست این تازه اولشه..........
ازگردنش گرفتم و به رو کمرش خوابوندمش و دستاشو با دستبند های روی زمین بالا سرش بستم....
گیره های نیپل رو به نیپلاش وصل کردم.....
باکسرش رو در آوردم.....
سهون : بی حال افتادم زمین از درد حس پا شدن نداشتم . دوباره دستامو بست وایی اون چی بود سر سینه هام بست اییی
.
از خجالت الانه اب شم نههه ..
سهون: اییی .
چان : برام مهم بود از درد ناله کنه...
دوس داشتم اسممو جیغ بزنه ..
هه..
پس خشن تر پیش رفتم...
گیره ی نیپلاشو محکم تر کردم ...
از نیپلاش خون اومد...
همین باعث شد نیشخندی بهش بزنم..
همون موقع بود کع باکسرش رو کشیدم پایین ....
سهون : دیگه تحمل درد و نداشتم الان از درد بمیرم...
چشامو بستم تا کمی دردو حس نکنم حداقل نبینم باهام چیکار میکنه.
چان : نگاهی بهش کردم چشاشو بسته بود...
نیشخندم پررنگ تر شد...
نگاهم افتاد به عضوش ...
بدنش خیلی سکسی بود ولی اهمیتی نمیدادم ...
تنها چیزی که الان برام مهم بود درد کشیدنش بود...
ویبراتور رو برداشتم و روشنش کردم..
گذاشتم رو عضوش...
سهون : با حس چیزی رو عضوم چشام تا حد زیادی وا شد اییی این چی بود..
درد بدی زیر دلم پیچیده ..
برور خودمو تکون دادم تا از زیر اون دستگاه لرزون دور شم ولی نمیشد.
چان : به خودش تکونی داد و چشماش و تاحدی باز کرد گفتم الان از حدقه در میاد ولی برام اهمیتی نداشت ...
عضوشو تو دستام گرفتم و بالا پایین کردمو ویبراتور رو بیشتر رو عضوش میکشیدم..
قصد تحریک کردنش رو داشتم.....
سهون : وایی ولم کن هق درد داره ( با خودش)
سهون: ا...ر... با.....ب.... ا..ییی..
چان : ▪ چیه؟
چی میخوای؟
سهون : ا...ر...باب... ب...س...هه .ا...یی....د...رد..می.......کنه.
چان : دستمو رو عضوش تند تر حرکت دادم... که کم کم داشت شق میکرد...
لبخند پیروز مندانه ای زدم...
بالاخره تحریک شد ..
سهون : نه تحریکم نکن اهه چرا نمیخوام .
سهون : اهه...ا..ر..با..ب
چان : چی میخوای؟
سهون : ا...یی..د..ی...ک... ا...تو..ن ا...رب...ا اه..بب.
چان : یس همینه..
تصمیم گرفتم اذیتش رو بیشتر کنم ..
دست از عضوش کشیدم و بلند شدم نشستم گوشه اتاق و با مبایلم ور رفتم.....
سهون : چیی اون رفت اون ور اونم وقتی دارم از درد تحریک شدن میمیرم..
سهون : ار...با..ب... لط...فا.... .
چان : بهش نگاهی انداختمو گفتم:
اربابت تحریک نشده .... حاضری تحریکم کنی؟
سهون :ا..ر..ه...
چان : بلند شدم رفتم سمتش...
دستاش باز کردم ...
▪ حالا کارتو بکن.
سهون : درسته اولین بارم بود ولی مجبورم هر جور شده انجام بدمش . اه چندشم میشع ولی درد زیر دلم ..اهه..نمیزاره .
رفتم سمت شلوارش بعد از چند بار دست زدن عضوش از رو شلوار ، شلوارش رو باز کردم و از رو باکسرش شروع به حرکت
دستام کردم
بعد باکسر اش رو در اوردم و دستمو رو عضو اش حرکت دادم ....
چان : آه دستای فاکیش...
حس خوبی بهم میده....
به نفس نفس افتادم.....
خوبه....
کارشو خوب داشت پیش میبرد...
باورم نمیشه با خواست خودش میخواد به فاک بره...
آه ه ه ه شت...
سهون : حرکت دستمو تند تر کردم....
چان : آه لعنتی....
سهون : اه.... ار...با..ب... لط...فا...د...رد.....د...ا..رم...ایی اه.
چان : آه ... هه کارت خوب بود کوچولو....
حالا داگی شو.
سهون : کاری که گفت رو کردم.....
چان : رفتم جلوش و دوتا انگشتمو کردم دهنش...
▪ خوب خیسشون کن....
سهون : انگشتشو اورد جلو و گفت خیسش کنم ، انجام اش دادم
وایی الان از درد میمیرم اهه ترو خدا.
چان : خیس کرد انگشتامو... رفتم پشتش یکی از انگشتامو واردش کردم.
سهون : اییی اه .
چان : میخوام بلند برام ناله کنی....
دومین انگشتمم وارد کردم...
سهون : اه.... اه... ار...با...ب...
چان : چیزی جز ناله نشنومممم...
انگشتامو به حالت قیچی در اوردم که ورودیش جا باز کنه..
سهون : اه... اوممم ....اههه.
چان : دیکم رو تو ورودیش تنظیم کردم و بدون صبر یک ضرب واردش کردم....
سهون : ایی.... یوا..ش.... ایی( چقدر بزرگه الانه جر بخورممم).
چان : بدون اینکه بزارم جا باز کنه و عادت کنه توش کوبیدم....
آهه شت...
خیلی تنگه...
سهون : اه اییی ....ار..باب... اروم ترر.... ترو ...خدا...اییی .اه.
چان : به حرفش توجهی نکردم ...
ضربه هامو محکم تر کردم..که پروستاتشو پیدا کنم.....
سهون : اههههه...
چان : با ناله ی بلندی که کرد فهمیدم پروستاتشو پیدا کردم....
پس تو همون نقطه ضربه هامو شدیدتر کردم...
نزدیک بودم....
از پایین دیکشو تو دستام گرفتم بالا پایین کردم....
سهون : ا....با...ب....اهه ..د...را...رممم...اهه....می...ام....
چان : آه .. نزدیک بودم ... ضربه هامو عمیق تر میزدم و با ناله ی بلندی توش خالی شدم ...
▪آههههه
خسته بودم....
ولی باید اونم ارضاش میکردم..
دیکمو از تو سوراخش در آوردم و به پشت خوابوندمش ...
دستامو محکم دور عضوش حلقه کردم و بالا پایین کردم تا ارضا شه..
سهون : اوممم اهه...
چان : اونم بالاخره رو دستم ارضا شد....
.
.
.
دستمو بردم جلو دهنش...
▪خودت کثیف کردی خودم تمیزش کن..
سهون : مجبور شدم دستشوکه جلوم اورد تمیز کنم ..
سهون: بعد از اینکه خالی شدم تازه یاد زخمای پشتم افتادم به کلی یادم رفته ایی چه درد دارن ..هقق.....●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○
هاااااااایییی
چطور مطورین...
امیدوارم تا اینجا نهایت لذت رو برده باشید😌✌🤣ووت و کامنت یادتون نره ...
❤
💜
YOU ARE READING
Lord....can you hug me?
Fanfictionسهون پسره یتیمیه که بخاطر سادگیش زندگیش از این رو به اون رو میشه .. با اعتمای به حرفای یه غریبه یه زندگیه جدیدی براش رقم میخوره..زندگی ای که براش عذاب اوره اما بعد یه مدت... حالا ایا سهون این تغییر رو دوست داشته یا نه ؟...🔞