Greatest Achievement !

614 51 0
                                    

.
-نمیخوان دست از سرم بردارن ..
+کیا ؟
-ولش کن !

سمت تهیونگ برگشت و لبخندی زد .

-نمیخوام با آدمای بی ارزش اعصابمو خراب کنم .
+آره .. میتونی به جاش منو ببوسی ..
-یا تو منو ماساژ بدی شاید درد وحشی بازیت کمتر شد !

دراز کشیدن و تهیونگ سرشو گذاشت روی بازوی جونگکوک .

+وحشی بازی ؟ مطمئنی ؟
-کمرم داره جر میخوره !
+آهان ! اونی که هی میگفت سریعتر و زود باش تو نبودی نه ؟ خانم همسایه بود !
-ته !

با اخم صداش زد و تهیونگ ترجیح داد بخوابه .

+شب بخیر !
-شبت بخیر !
.
.
.
با صدای داد جونگکوک از خواب پرید .

-نمیخوااااااااااااااام !!!!

با ترس بلند شد و با عجله با هال رفت و با ابروهای بالا رفته به جونگکوک که جلوی در بالکن با تلفن صحبت میکرد ، خیره شد .

-نه ! نه به حرفاتون گوش میدم نه کوتاه میام ! اینم بار آخره تلفنتو جواب میدم !

و با حرص قطع کرد و مشت محکمی به دیوار زد .

+کوکی !

با صدای آرومی صداش زد و منتظر عکس العملش شد . با اینکه انتظار داشت پسر عصبی و بی حوصله باشه ،برعکس جونگکوک با لبخند برگشت و در حالی که به سمتش میرفت با صدای آرومی جوابشو داد .

-ته . عزیزم ! بیدارت کردم ؟ ببخشید .

دستاشو باز کرد و با ملایمت بغلش کرد .

+خوبی ؟ چیزی شده ؟
-اونقدر مهم نیست که خودمونو درگیرش کنیم . دست و صورتتو بشور برات صبحونه درست میکنم .

جدا شد که به سمت آشپزخونه بره و تهیونگ دستشو کشید .

+کوکی .. کمرت ..
-خوبم عزیزم . درد ندارم .

جلو رفت ، بوسه‌ای روی موهاش گذاشت و با چشمکی سمت آشپزخونه رفت .

حین خوردن صبحونه ، حرفای روزانه رد و بدل میشد .

-بعد صبحونه باید برم دانشگاه . کلاس دارم . تو نمیری ؟
+نه . کلاس ندارم . داشتم هم نمیرفتم . خستم ! میخوام بخوابم .
-خسته !! دیشب وحشی بازیاتو سر من خالی کردی و تو خسته ای ؟ جالبه !
+پسر خوب ! کار دیشب ما نه وحشی بود و نه خشن ! خیلی اگه دلت بخواد ، دفعه بعد میبینی خشن چـ ..
-دفعه بعد ؟ چرا فکر کردی میذارم دوباره تاپ باشی ؟
+ها ها ها ! صبحونه‌تو بخور پاشو برو کلاست کوچولو !

هر دو خندیدن و بعد صبحونه همونطور که گفته بود ،جونگکوک رفت که به کلاسش برسه .

حدود دو ساعتی از رفتن جونگکوک میگذشت . تهیونگ واقعا کلافه بود و حوصله‌اش سر رفته بود . حوصله‌ی بیرون رفتن هم نداشت !

Moon is Ocean !Where stories live. Discover now