قسمت 1

38 4 0
                                    

1 جولای

از دید سوم شخص

خورشید اشعه طلاییش رو روی سئول انداخته و همگی میرن تا روزشون رو شروع کنن,البته همه بِجز رینا...دختر 22 ساله ای که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده,نگرانی نداره که دیرش میشه پس پتو رو کامل روی سرش کشیده و حسابی از خوابش لذت میبره.
جِنی...صمیمیترین دوستش تصمیم میگیره که گند بزنه به عشق و حال صبحگاهیش پس ناگهانی پتو رو از روش میکشه کنار.

رینا:هههممم...مامان...بگذار بخوابم...چرا اینجوری میکنی؟

جِنی:باشه,اول از همه...من مامانت نیستم😄هاها!دوما باید زودی بلند بشی تنبل خانم چون برات یک سورپرایز خیلی ویژه دارم.

رینا بلند شد تا ببینه جِنی چی میخواد بهش بگه. اون واقعا نمیخواست که توجه کنه اونم وقتی که هنوز خواب آلود بود و میخواست باز هم بگیره بخوابه.

رینا:خیلی خب,باز چه خبر شده که حالا با داد و بیداد اومدی سراغم؟BTS رفته تورِ جدید؟یکی از یکی دیگه جدا شده؟گروه جدید کشف کردی؟چی شده زِرِت رو بزن میخوام بِکپم!!

جنی:اصلا اخبار kpop نیست,به طرز غافلگیر کننده ای موضوع به خودت مربوط میشه.

رینا:منظورت چیه؟😕

جِنی:یادته کوچیک که بودی بدجور دلت میخواست بری جزیره جِجو؟

رینا:آره ولی حالا قیمتش خیلی گرونه...منم پول ندارم و باید قسط ماشین بدم...تا آخر ماه هم بقیه اش خرج زندگی میشه,اگر هم بشه وقتش رو ندارم که برم.

جِنی با لبخند دوتا بلیط جلوی چشمهای رینا تکون داد و اینجا بود که رینا از شدت ذوق به حد انفجار رسید.

جِنی:تادا!!!این هم دوتا بلیط رزرو شده برای ما دوتا...هرچه سریعتر تا امشب وسایلت رو برای 2 شب و 3 روز جمع کن که بریم😊قراره کلی بهمون خوش بگذره!!!

رینا:خیلی خب...نیم ساعت بهم زمان بده.

جِنی از اتاق رفت بیرون تا به دوستش زمان بده تا برای مسافرت آماده بشه. رینا هم برای این مسافرت هیجان زده بود ولی حس میکرد این مسافرت مثل بقیه اونهایی که تجربه اش کرده و حدود نیم ساعت بعد جلوی در ایستاده بود.
هردو امیدوار بودن که این مسافرت به یاد موندنی بشه.

MoonlightWhere stories live. Discover now