رازها شروع می شوند.

101 29 4
                                    


همشون توی اتاق سوهو جمع شده بودن، لوهان همچنان گوشه ی اتاق نشسته بود که سوهو به سمتش رفت.

_ چرا این جا نشستی.. نگران نباش کسی نمی تونه بهت آسیب بزنه.

لوهان سرش رو به نشونه ی تفهمیم تکون داد.کای به کیونگسو نگاهی انداخت.

+ بهتره ما بریم، تا یه مدت همه جا در امانه.

کیونگسو هم تایید کرد و همراه کای از اتاق خارج شدن.چانیول نگاهی به بکهیون انداخت.

_ من اجازه ندارم تو رو توی اتاقم نگه دارم.

اما نگاه بکهیون روی لوهانی بود که میتونست بفهمه به شدت ترسیده.

+ می دونم..من بر میگردم توی خوابگاه خودم، یه خورده پیش لوهان بمونم میرم.

چانیول هم تایید کرد و از اتاق خارج شد.همین که بکهیون به لوهان نزدیک شد، صدای در و پشت سرش سهون اومد..بکهیون برای چند لحظه ترسیده به در اتاق نگاه می کرد.. ایده ای نداشت چی کار کنه تا اینکه لوهان به سرعت به سمت تخت رفت و ملافه رو کنار زد و به بکهیون اشاه داد تا بره زیر تخت.

بکهیون وقت رو تلف نکرد و خودش رو زیر تخت سر داد. و سوهو هم در اتاق رو باز کرد.که سهون وارد اتاق شد.

_ چرا در اتاق رو باز نمی کنی.

+ داشتم لباسم رو عوض می کردم.

لوهان ترسیده از دیدن سهون به دیوار پشت سرش چسبید..سهون نگاهی به لوهان انداخت.

_ بهتر شدی؟

لوهان سرش رو به نشونه ی بله تکون داد و زمزمه کرد.

+ قسم می خورم که من قصدی نداشتم .. فقط دنبال یه چیزی بودم..خواهش می کنم بلایی سرم نیارین..من هر کاری بگین انجام میدم.

_ کاری باهات ندارم پسر جون..فقط پرسیدم خوبی یا نه؟

سهون نگاهی به سوهو انداخت.

_ شنیدم کولاک کردی ، تو ، کیم کای و پارک چانیول..

+ چه زود همه چی پخش میشه.

سهون بار دیگه به لوهان نگاه انداخت.

+ برات جبران می کنم، بقیش با خودم..

سوهو نگران از حرف سهون قدمی به جلو گذاشت.

_ اون هنوز بچست سهون.

+ میدونم ولی به کریس قول دادم خودم حلش کنم..ولی حتی نفهمیدم چرا این جاست؟

_ سهون..اون بچه دنبال برادرشه که فکر می کنه توی این بانده.

+ از این به بعد پیش من میمونه.

_سهون..

سهون کلافه نگاهی به سوهو انداخت.

⛓كالتين⛓⚰️Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt