رییس باند

56 17 8
                                    


- وقت شروع عملیاته آقایون

کریس بعد از نگاه کردن به ساعتش مطمعن شد با توجه به پروتکل بانک همه به جز نیروی ویژه که تعدادشون اندک بود از بانک خارج شده بودن.قبل از اون هر سه نفر لباس نیروهای ویژه رو پوشیده بودن هر سه مرد مطابق نقشه از سرویس بیرون آومده بودن، و به خوبی میدونستن تا حالا بکهیون دوربین ها رو هک کرده بود.وظیفه اونها پاک سازی طبقه اول بود.

به محض بیرون اومدن از سرویس‌ها از همدیگه جدا شدن، کای به سمت درهایی که پشت باجه ها قرار داشت رفت،12 نیروی ویژه بعد از هر اتفاق داخل بانک می‌موندند و تا اونها محل حادثه رو تایید نمی کردن هیچ کسی حق ورود به بانک را نداشت.

یک ماه قبل

کریس نگاهی به افراد داخل اتاق انداخت

_ خب آقایان با دقت به نقشه‌ی بانک نگاه کنید.باید همه چیز رو مو به مو حفظ کنید.

بعد از مکثی کوتاه ادامه داد:

_ البته اگر می‌خواید زنده بیرون بیاید.

حال

کای مطابق نقشه‌ی که به سختی تونسته بود حفظش کنه به سمت اولین در رفت و بازش کرد‌ و با احتیاط وارد شد.یک راهروی طولانی با کلی درهای مشابه مقابلش بود. به سرعت درب اول رو باز کرد و همین طور به سمت درهای دیگه رفت،از پنجمین اتاق صدا میومد.با احتیاط کنار در ایستاد و منتظر موند اون نیروی ویژه بیرون بیاد به محض بیرون اومدش به گیجگاهش ضربه زد و نگاهی به شخصی که افتاده بود انداخت

_ متاسفم رفیق

و آروم توی میکروفنی که بهش وصل بود زمزمه کرد "یک".

***

مدیر بانک همچنان متعجب به چانیول نگاه می‌کرد

_ جناب پارک من هنوز نمی‌تونم درک کنم که شما چه نیازی به این دزدی دارین،ثروت شما انقدر زیاده که حد و حساب نداره.

بعد گوشیش رو در آورد و فیلمی رو پلی کرد، پسر بچه پنج ساله‌ای که به صندلی بسته شده بود و فردی با اسلحه روی سرش وایساده بود.با وجود اینکه فرد ماسک روی صورتش داشت اما چانیول و بکهیون و کیونگسو قطعا اون شخص را میشناختن.حالا متوجه دلیل عدم حضور سوهو توی ماموریت شدن.سوهو یک ماموریت دیگه داشت.

رئیس بانک عاجزانه به چانیول نگاه کرد.

_ جناب پارک بهت التماس می‌کنم با بچه من کاری نداشته باش، ازت خواهش می‌کنم.ببین هر دومون میدونیم این در بعد از فعال شدن مکانیسم هشدار به راحتی باز نمیشه.این چیزیه که خودت ساختیش و کاری از دست منم بر نمیاد.پس با بچه من کاری نداشته باش..

مدیر وقتی هیچ ریکشنی از چانیول ندید مقابلش زانو زد. و دوباره زمزمه کرد.

_بهت التماس می‌کنم جناب پارک

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Oct 27 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

⛓كالتين⛓⚰️Onde histórias criam vida. Descubra agora