باتعجب نگاهش کردم
باور...باورم نمیشه
کیم...تهیونگ؟!
رو به روم اومد و با یه پوزخند رو بهم گفت:«میبینم که شدی رئیس مافیا»
رو بهش گفتم:«تو...توچطور...»
اومدم حرفمو ادامه بدم که حرفمو قطع کرد و گفت:«چطور زنده موندم؟!من سگ جون تر از این حرفام»
و از کنارم رد شددنبالش رفتم و گفتم:«جنسامو چیکار کردی؟!اونا تو انبار محل کارم بودن،اگه فکر کردی میتونی جنسامو خودت قاچاق کنی باید بگم کور خوندی»
همونطور که داشت میرفت گفت«من جنساتو برنداشتم،اصلا نیازی بهشون ندارم وقتی انبار خودم پر جنسه»
ایستادم
اون برنداشته؟!
پس...چه بلایی سر جنسای من اومده؟!رو بهم کرد و ایستاد و گفت«به احتمال زیاد کار هانگ چونگه،کسی که بیشتر جنسای قاچاقو میدزده تا خودش قاچاق کنه،جنسای منم امروز ناپدید شدن»
باتعجب رو بهش گفتم«هانگ چونگ کیه؟!»
روبهم گفت:«اونم یه رئیس مافیاست منتهی خیلی ناتو تر از ماست»با غرور گفتم:«امروز میرم سراغش،آدرسشو بهم بده»
چندساعت بعد...
ماشینوقبلش نقاشی بردم تا رنگش کنه
و بعدش با زیردستام رفتم سراغ اون مرتیکه
مادر نزایده کسی بخواد جنسای لالیسا مانوبان رو بدزده
توی کلوب بود
رفتیم داخل کلوب
حسابی شلوغ بودیونا گفت:«خوب حالا از کجا بفهمیم این یارو کجاست؟!»
زیرلب آروم گفتم:«باید تک تک این اتاقا رو بگردیم»
و بعد رو به جونگکوک گفتم:«جونگکوک،تو برو اتاقای سمت راستو بگرد»
اونم بدون هیچ معطلی قبول کرد و رفت
به یوناهم گفتم که بره اتاقای سمت چپو بگرده
خودمم رفتم تو اتاقای رو به رو
هرجا باشی پیدات میکنم مرتیکه ی عوضیشروع به گشتن تک تک اتاقا کردم
ولی هرجا رو گشتم، هیچ اثری از اون عوضی نبود
میخواستم به بچه ها بگم که پیداش نکردم که یونا بهم پیام داد
:«لیسا اونی پیداش کردم،تو یکی از اتاقا بود،ببینم میتونم بیرونش بیارم یا نه»
گوشیو خاموش کردمو گذاشتم تو جیبم*یونا*
رفتم به ناچار پیششون نشستم
کاملا مشخص بود که مسته
چندتا دختر دورشو گرفته بودنـ
لبخندی زدم
خوب این به نفع ما میشهـ
اگه مسته خیلی زود به حرف میاد
هونگ چونگ نگاهم کرد و گفت:«آیگو چه دختر خوشگلی،بیا اینجا پیش ما بشین»با پوزخندی گفتم:«نمیخوام،فعلا سرم شلوغه»
یکی از دخترا با طلبکاری گفت:«یااااا،چطور جرعت میکنی درخواست ایشونو رد کنی؟!»
هونگ چونگ با خنده گفت:«ولش کن ولش کن،کم کم نرم میشه همه دخترا اولاش اینطورین»
رفتم و پیششون نشستم تا باهاش حرف بزنم
باز با خنده بهم نگاه کرد و گفت:«دیدی بهت گفتم میاد؟!»رو بهش گفتم«هونگ چونگ،تو رئیس مافیا هستی درسته؟!»
دست زنان گفت:«آفرین آفرین دختر باهوشی هستی خوشم اومد»
شروع کردم یکی یکی ازش سوال بپرسم
:«و اینکه تو جنسای دیگرانو قاچاق میکنی»
رو بهم گفت:«خوب اشکالش چیه از این راه پول درمیارم»
بعد دست رو صورتم گذاشت و گفت:«تویی که انقدر خوشگلی نظرت چیهـــــ...»اومد ادامه ی حرفشو بزنه که یه سیلی محکم بهش زدم
و گفتم:«ضمن اطلاعت من مثل دخترای دور و اطرافت نیستم که هرزه باشم»
زنگ زدم به لیسا و خبرش کردم بیاد اینجا
لیسا و جونگکوک اومدن به اتاق
*لیسا*
رفتم رو به روش و گفتم:«جنسای منو کدوم قبرستونی گذاشتی؟!»بهم نگاه کرد و گفت:«نمیدونم...باور کن نمیدونم»
جونگکوک که میخواست بترسوندش گوشیشو الکی دستش گرفت و گفت:«وقتی به پلیس زنگ زدم میفهمی»
اونم سریع گفت:«نه نه صبرکنید،تو انبار باغمه،اونجا مخفیشون کردم»
جونگکوک با یه پوزخند گفت:«آفرین بچه ی خوب کار درستو کردی که گفتی ولی من زیر حرفم هیچوقت نمیزنم»و با یه لبخند شیطانی به پلیس زنگ زد
پلیسا اومدنو اونو دستگیرش کردنو بردن
منم رو به یونا گفتم:«آفرین یونا،کارت درسته ایول»
اونم بالبخند گفت:«خواهش میکنم اونی کاری نکردم»
بعدشم منو بچه ها رفتیم دنبال جنسا و جنسا رو به انبار خودم برگردوندیم
و اینگونه شد که جنسای لالیسا مانوبان به انبارش برگشتووت و کامنت یادتون نره:>
از این پارت خوشتون اومد؟!

ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝑶𝒃𝒔𝒆𝒔𝒔𝒊𝒗𝒆
Боевикلالیسا...دختری که از بچگی با تموم دخترا متفاوت بود دختری که همیشه میخواست مستقل باشه همیشه بهترین بوکسر و بهترین تکواندو کار مدرسشون بود اما این دختر...یه دشمن بزرگ به نام کیم تهیونگ داره کی فکرشو میکرد رئیس یه بند مافیا یه روزی یه دختر بشه؟! و کل...