جیمین به جونگکوک خیره شد:
"تو چی؟چیکار میکنی؟! اصلاً میدونی که گرفتن ستاره چقدر سخته و احتمالش چقده کمه؟ من هفتهای یکی میگیرم و..."
جیمین نگاهشو به سمت صفحهای که توش ستارهها ظاهر میشدن برد، یه ستاره و بعدش یه ستارهی دیگه و همینطور پشت سر هم..."اوه خدایاا!"
جیمین با لبخندی درخشان از روی تعجب فریاد زد.
"مرسیی! خیلی ممنونم! شماها خیلی زیادین! نمیتونم اسمتونو بخونم..خدای من، مچکرم زیبا."وقتی صفحهی نمایش برای یه ثانیه هنگ کرد و وایستاد،جونگکوک نیشخندی زد:
"فکر کنم کلاً برنامهرو خراب کردی."جیمین از کامنتایی که همگی درخواستای کیوت و ایموجی های بوسیدن بود،سرخ شد.
جونگکوک در حالی که سرشو میچرخوند تا به جیمین نگاه کنه گفت:
"من فکر میکنم حداقل پنجاه تا ستاره باشه،با زبون می خوای یا بدون زبون؟"جیمین به جونگکوک که با چشمای درشتِ پر از انتظارش بهش نگاه میکرد، نگاه کرد.
موهای تیرهاش پشت گوشاش جمع شده بود، ابروهاش از مال جیمین خیلی بینقصتر بود و خط فک تیزش..طوری که، جیمین تعجب کرد که از کِی دوستش به این سطح از جذابیت و زیبایی رسیده.
"با زبون."
جیمین جواب داد و سرشو تکان داد.
جونگکوک لبخند زد:
"حتما."جونگکوک به جیمین نزدیک تر شد و سمتش خم شد، یه دستشو روی کمرش گذاشت و دست دیگش رو روی تشک.
جیمین هومی کرد و لباشو از هم باز کرد. دستشو روی بازوی جونگکوک گذاشت و چشماشو بست و ثانیه ای بعد جونگکوک داشت می بوسیدش.
جونگکوک لب هاش را روی لبای جیمین گذاشت و فشار داد و بلافاصله تونست طعم برق لبِ توت فرنگی رو بچشه.
لبای جیمین به شدت نرم و لطیف بود و شبیه هیچ بوسهی دیگه ای نبود. اجازه داد زبونش بین لبای جیمین وارد بشه و توی دهن خیسشو لیسید.
زبون جیمین به زبون خودش ضربه ای زد و اجازه ادامه بوسه رو از طرف خودش خواست.
جیمین ، قبل از اینکه جونگکوک بوسه رو عمیق تر کنه و بعدشم قبل از عقب نشینی برای آخرین بار طعم جیمین رو بچشه، یه بار توی دهن جونگکوک رو با زبون لیس زد.نفس جیمین بند اومده بود و یه کمی گیج بود و سرگیجه داشت.
جونگکوک لباشو لیسی زد و قبل از اینکه به صفحه نگاه کنه، خیلی عمیق به جیمین خیره شد.جیمین احساس کرد گونه هاش داره می سوزه و قلبش جوری میتپه که انگار میخواد از سینش بیرون بزنه. گلوش رو صاف کرد، ردای(لباس بلند و گشاد) ابریشمی اش رو کمی مرتب کرد و نگاه جونگکوک رو که به کامنتایی که روی صفحه در حال انفجار بودن، بود رو دنبال کرد.
"جونگکوک،الان توهم روی لبت برق لب داری."
جونگکوک با صدای بلند خوند.
"ممنون، میدونم.بوسه چطور بود؟_وحشتناک بد بود."جیمین خندید و دوباره به بازوی جونگکوک زد:
"هی! دروغ نگو، نباید دروغ بگی!"
جونگکوک نیشخندی زد:
"خب،این بهترین بوسهای بود که تا حالا داشتم."جیمین کمی سرخ شد، نمی دونست که دوستش شوخی می کنه یا نه.
جیمین سرش را به سمت صفحه تکان داد:
"آره، زبونش تقریباً نزدیک بود خفهام کنه.""هات و سکسی!_مرسی."
جونگکوک دوباره لباشو لیسی زد و ابروش رو از خوندن چند تا کامنت بالا انداخت.
"بینندههات خیلی زیادی شیطونن.""اوه خدایاا، این اتفاق نمیافته، مهمم نیست که چند نفرتون عضو بشید."
جیمین زمزمه کرد و خندهی کوچیکی کرد.'اونا میگن خیلی سریع بود و زود تموم شد."
جونگکوک گفت و نگاهی به جیمین انداخت.
"بعضیاشون فرصتی برای دیدنش پیدا نکردن.""چی؟!"
جیمین پرسید و بیشتر به سمت صفحه نمایش خم شد.
"کْی اینو گفت؟"
جونگکوک به آرومی چونهی جیمین رو گرفت و سرشو کمی چرخوند تا چشماشون به هم بیوفته."من"
...
أنت تقرأ
|Strawberry Kisses🍓|
القصة القصيرة|completed| "باید همو ببوسید!" جونگ کوک با صدای بلند خوند. "کی باید کیو ببوسه؟هوم؟!" _______________ •جیمین مشغول آرایش کردن برای بینندگانشه که دوست و هم اتاقیش ،جونگکوک، بهش میپیونده. و وقتی بینندهها اونو می بینن ،بلافاصله کلی اون تعریف میکنن. و...