پارت 4 [هوپی جیغ میزنه] 🥺🔞

1K 57 0
                                    

شوگا:چیهوپ رو بغل کردم و سرش رو بوسیدم
بابا بهمون گفت چیزی نمیشه و اسکال نداره پس دیگه میتونیم بدون ترس پیش هم باشیم
جیهوپ : می.... میگم.... پاپا.... چ... چی...
شوگا:یجوری منو بابا راضیش میکنیم یا خود بابا نورانش نباش
جیهوپ : با.. باشه..
شوگا:بخواب
شوگا و چیهوپ بعد چند دقیقه خوابشون میبره
جیهوپ : چشم
(تهمین)

صبح شد...
منو تهیونگ ساعت 30 : 6 از صدای جیغ جیهوپ بلند شدیم...
جیمین : اهههه چرا داد میزنه اول صبح
تهیونگ : نمیدونم برو از خودش بپرس.....

(کوک)
رفتم تو اتاق بابا و پاپا تا بیدارشون کنم که برام شیر موز درست کنن.... رفتم تو اتاق و دیدم که پاپا و بابا لختن.... سریع رفتم بیرون...
ا.د کوکی یه سوال در رو برای عمم گذاشتن؟
ا.د2حتما ک برا عمم منم هست
نامجون:با صدای در از بغلش جین اومد بیرون که تونستم صورت کوک رو ببینم که فرار کرد از روی تخت بلند شدم لباسام رو پوشیدم صد دفعه به این بچه گفتم در بزنه اصلا من درو قفل کرده بودم از اتاق اومد بیرون و رفتم تو اتاق کوک
جنگکوک
کوک
*وایییییی* _باید در میزدمممممم_
بعد صدای در زدن اومد گفتم بیا تو..... دیدم که بابا عصبی اومد کنارم.....
نامجون:دستم پشا کمرش گذاشتم
چندبار بهت بگم در بزن؟؟
شاید من میخواستم یه کاری کنم تو نبینی هوم؟؟
کوک : ب... ببخش... ببخشید.... حواسم نبود....
نامجون:دیگه از این به بعد حواست باشه اصلا وایسا ببینم ساعت 6 صبح برا چس بیداری؟؟
جین
دیدم که نامجون منو محکم بغل کرده بعد یه دفعه رفت.... بیدار شدم و دیدم لختم
جین : یااااا نامجونننننن.... واسا ببینم دیشب چی شد؟
ا
ا.د هوم هیچی جین گلم تو خواب بودی کلی اتفاق افتاد 😔🤝
کوک
صدای جیغ اومد منم بیدار شدم....
نامجون:یه تک خنده زدم و سرش رو بوسیدم بهش گفتم بخوابه و تا بخوابه پیشش موندم و رفتم پیش جین
یاا چته داد میزنی؟؟
جین با عصبانیت ولی اروم گفت : یک چرا لختم دو دیشب چی شد سه برا چی یه دفعه رفتی؟؟؟.....
یک لختی چون دوست داشتم دو دیشب یکم به خودم حال دادم یه کوک بدون در زدن اومد تو و دید لختیم
جین : دیشب به خودت حال دادی؟
درست بنال ببینم چی میگی....
نامجون:هیچی بهش فکر نکن خوب حالا بگیر بخواب ساعت 6 صبحه
جین : وات؟؟؟ 6؟؟؟
و بعد دوباره صدای ناله اومد....
جین که فهمید صدای جیهوپه سریع داشت لباساش رو میپوشید و خواست بره بیرون که نامجون مانعش شد
جین : دوباره دارن انجام میده!!
نامجون:ولشون کن
جین....
دیشب چی شد؟
نامجون:چیهوپ و شوگا دوتاشون تو این سن نازشون زیاد میشه
(سپ)
شوگا:دوتا دستای چیهوپ رو با یه دستم بالا سرش گرفتم و لبش رو بوسیدم و داخل تند تر ضربه زدم
جین میخواست حرفی بزنه که نامجون مانعش شد لبای خودش رو لبام گذاشت و حتی اجازه نفس کشیدن هم بهم نمیداد.... بعد یه دفعه رو تخت اوفتادیم و همین جور داشت لبای منو می مکید سعی کردم پسش بزنم ولی خیلی محکم منو گرفته بود نفسم داشت بند میومد که ازم جدا شد...
میخواستم بلند شم ولی منو همچنان محکم گرفته بود و خوابید منم دیدم که با این کاراش داشت جواب دادن تفره میرفت منم بغلش کردم و خوابیدم....
جیهوپ : هی... هیون.... هیونگ.... درد.... داره.....
جیهوپ ولی همچنان داشت ضربه میزد.... بعد از چند دقیقه ضربه هاش تموم شد و بی حال رو تخت افتادم.... شوگا هم بعد از اینکه لباساش رو پوشید و لباسای منو هم تنم کرد کنارم خوابید......
جین
ساعت 9 نیم بیدار شدم دیدم که نامجون دوباره منو لخت کرده....
بلند شدم و خواستم برم تو اتاق جیهوپ و شوگا که نامجون بیدار شد...
(نامجون)
چشم چند بار بازو بسته کردم و بلند شدم لباسام رو پوسیدم و رفتم دستو صورتم رو شستم و اومدم دیدم جین بیدار شده و داره میره سمت اتاق شوگا چیهوپ از پشت بغلش کردم که شوگا اومد از اتاق بیرون
شوگا:به مامان و بابا نگاه کردم
چیکار میکنید؟؟
جین تو شوک بود که نامجون از کجا پیداش شد؟؟؟
جین : نمیدونم ای بابات چشه...
تازه یادم اومد که صدای ناله از اتاق شون اومده بود...
جین : احم چرا صدای جیهوپ جیغ زد؟
شوگا:چیهوپ جیغ نزد
شوگا:اصلا چیهوپ از خستگی بیهوش شد منم همینطور
جین : دروغ قشنگی بود....
چرا بیهوش؟....
شوگا:فکر کن دروغ گفتم چه اشکال داره از لذتش جیغ زده
شوگا:چون دیشب تا صبح بیدار بودیم
جین... اها اوکی فقط اگه خواستی دوباره انجام بدی بی زحمت اول امادش کن
ا.د جین خوبی؟
شوگا و نامجون از حرف جین تعجب میکنن
شوگا:مامان خوبی؟؟
یعن.. یعنی خودتی؟؟
جین : اوهوم خودمم
کهشوگا:اها(روبه نامجون)بابا مامان چرا اینطوری گفت؟؟؟؟(اروم‌‌)
نامجون هنوز جین رو بغل کرده بود که جین گفت ولم کن!
نامجون:بهش نگاه کردم و دستم از دور کمرش بر داشتم
جین بعد از جدا شدن از نامجون رفت تو اتاق جیهوپ و شوگا که دید جیهوپ بی حال رو تخت خوابیده....
شوگا:یکم با حالت ترس به جین نگاه میکنه و فقط منتظره اینکه فرار کنه
جین : شوگا بیا اینجا!
شوگا:ب... براچی؟؟
جین : میخوای من بهت یاد بدم یا بابات؟
شوگا:چی رو یاد بدی؟؟
اماده کردن فرد رو....
شوگا:نه میام
شوگا میره روبه رو جین وایمیسه
شوگا:مامان ولی من دوست ندارم اماده باشه
جین : خم میشه... خم تر.... ا.د بشه الان کمرش میشکنه.....
برا چی ؟
شوگا:اون موقعه دیگه تنگ نیست
جین : اوهوم ولی به اینم فک کن که درد داره 💀
ولی اولش فقط درد داره
جین : جیهوپ مشکلی نداره؟
شوگا:مامان این به شما رابط نداره که ما چطور انجام میدیم مثلا من به تو بابا میگم چرا اروم انجام میدی چرا امادش میکنی این یچی شخصیه
جین : هوم!
جین : باشه فقط زیاد بهش سخت نگیر
شوگا:باشه
شوگا میره از اتاق بیرون
جین اروم میره پیش نامجون و اروم تو گوشش میگه : امروز اون نامجون کوچولوت قرار بهش سخت بگذره *به شدت عصبی*
نامجون:داشتم اب میخورد که با حرف جین اب پرید تو گلوم و سرفه کردم
جین میره به اتاق تهمین
تهیونگ و جیمین هنوز خواب بودن
جین اروم میره پیششون تا بیدارشون کنه ولی نامجون گفت : می...میگم... جی.. جین
نامجون:اون کوچولو اگر چیزیش شه دیگه نمیتونه بهت حال بده خود دانی
جین با چهره ترسناک گفت : تنبیه خودته💀
نامجون:براچی تنبیه؟؟

__________________________

پارت بعدی اسمات میشه و غمگین 🥺💔
بنظرتون تنبیه نامجون چیه؟
پارت هزار کلمه ای رو دوست داشتین؟ 🙄😂❤
عرررررررر ووت و کامنت یادتون نره 🥺🕊❤

𝙺𝚒𝚖 𝙵𝙰𝙼𝙸𝙻𝚈 ❤️🔞Where stories live. Discover now