پارت 9 [ ویمینکوک ]

838 40 0
                                    


نمیدونم چی بگم.....
عاقا من محو میشم.....

شوگا ته رو بغل میکنه و میان پایین و دوتاشون سریع میرن بغل نامجون و نامجون رو بوس میکنن میگن ببخشید
نامجون هم متقابل بغلشون میکنه و میگه : نه من معذرت میخوام ببخشید خیلی عصبی بودم
شوگا:مهم نیست بیا دیگه دربارش حرف نزنیم
بعد چند دقيقه شوگا ته از بعد باباشون میاد بیرون و نامجون میگه بریم بیرون ولی ته و جیمین و کوک میگن نه

جین:چرا نمیخواید بیاد؟؟

تهجینکوک:خوابمون میاد

جین:باشه مواظب خودتون باشید

تهجینکوک:چشم

نامجین و سپ میرن و بچه ها تنها میشن

جیمین:خوب هیونگ قرار بود بهمون یاد بدی

ته:وایسا ببینم شما خوابتون نمیاد(تعجب)

جیکوک:نه
کوک:ما الکی گفتیم که تنها باشیم تو بهمون یاد بدی
ته:ولی هیونگ گفت انجام ندیم
ته : عه عه قرار بود وقتی بزرگ شدید بهتون یاد بدم
جیمین:تهیونگ بیخیال هیونگ که نمیفهمه یه راض میمونه
کوک:ما الان میخوایممم
جیمین:اره
جیکوک:الان الان الان
ته:اهههههه باشه بهتون یاد میدم ولی به کسی قرار بود نگید
جیکوک:قول برادرانه که نمیگیم
ته:افرین
تهیونگ
رفتیم تو اتاق و شروع کردم به دست زدن به دیک کوک
ته:کوک چیزی حس میکنی؟؟
(از روی شلوار داره دست میزنه)
کوک : امم نه
تهیونگ:لباسات رو درار
کوک : باشه
کوک کامل لباساش رو در میاره و روی تخت میشینه به جیمینم میگه لباساش رو دراره و خودشم همینطور
موچی : ته ته درد که نداره؟؟
ته:نه نداره بخواب روی تخت
موچی بعد از در اوردن لباساش رو تخت خوابید
ته:دست روی دیک جیمین گذاشتم  مشت کردم اروم بالا پایینش میکردم
خوبه جیمینی؟
جیمین : اه... اوم... خیلی خوبه... اه... تندترررر....
ته:سرعت دستم بیشتر کردم که کام شد
جیمن دیک رو نگاه
جیمین به دیکم نگاه کردم
یه چیز سفید داره ازش میومد بیرون با ذوق گفتم : ته ته این چیه خیلی باحالهههه
ته:اره کوک میخوای توهم انجام بدی؟؟
کوک : منم میخواممممم
ته:ولی من یجور دیوه انجامش میدم که لذت بیشتری داره
کوک : چطوری؟
ته:میبینی
رفتم سمتش پاهاش رو. گرفتم و روی شکم برش گردوندم و باسنش رو از هم فاصله دادم دیکم واردش کردم
اههههه
کوک : اییییییییییی..... هیونگگگگگگگگگگ.... درش بیاررررررررررررر..... درد دارههههههههههه
ته به کوک. نگاه میکنه و اروم از داخلش در میاد برش میگردونه و لبش رو میبوسه دست جیمین رو میگیره و میارتش اینور تر و سرش رو روی بالش میزاره و کوک روی دیکش اروم دیک جیمین رو وارد کوک. میکنه و خودشوم همین طور و اروم بالا پایین میشه و شکم کوک. رو مارک. میکنه
کوک : اییییییییییی...... هیونگگگگگگااااااا...... اخ خخخخخخخ........ نههههههههه.... درد دارهههههههه
ته:کوک... اه.. اروم باش
جیمین:کوک چرا انقدر... اههه... داخلت گرمه
ته:اروم خودمو بالا پایین کردم که فهمیدم کوک گشاد شده وقتی جیمین دیدم من دارم تکون میخورم اونم کار منو انجام داد و اتاق پره صدای ناله های ما و برخورد بدنامون بهم بود
کوک : اییییییییییی هققققق نکنید اییییییییییی درد داره هقق
جیمین:ااهههه الان تموم.. میشه
بعد چند دقیقه هر سه تا شون باهم ارضا شدن
کوک خسته رو جیمین ولو شد
ته اروم کوک رو بلند کردم و بردمش حموم
ته:بعد اینکه هم خودم هم کوک رو شستم از داخل حموم اوردمش بیرون بدنش رو خشک کردم و لباس تنش کردم که از شدت خستگی روی تخت بیهوش شد منو جیمین رفتیم حموم و لباسام رو پوشیدیم کنار کوک خوابیدیم و بغلش کردیم
1 ساعت بعد)
نامجین میان خونه سپ نیومدن چون کار داشتن
نامجون میره تو اتاق خودش و جین و میره میخوابه جین میره سر به بچه ها بزنه
جین رفتم تو اتاق و دیدم هر سه تا شون همو بغل کردن و خوابیدن ولی چرا موهاشون خیسه؟؟ نزدیک تر شدم و فهمیدم که اونا از حموم که اومدن بیرون موهاشون رو خشک نکردن
کوک تو خواب ناله میکنه:اههه هینگ درد داره... اههه... درش بیار
جین
وات هل کوک چشه؟؟؟
کوک وقتی جیمین و ته رو بغل میکنه اروم میشه ولی عرق کرده انگار درد داره
جین با صدای نامجون از اتاق رفتم بیرون و به سمت اتاق خودم و نام رفتم
تهیونگ
بیدار شدم و دیدم که کوک عرق کرده و انگار درد داره پس دستم رو کردم تو پیرنش و کمرش رو ماساژ دادم که اروم شد
گونه کوک رو بوسیدم و از تختم بلند شدم که ببینم بابا اومدم
ته:بابا اپا
نامجون
داشتم جین رو میبوسیدم که یک دفعه ته اومد سریع از جین جدا شدم و رفتم سمتش : جانم
ته چشاش رو میماله:کی اوندید؟؟
نامجون : همین چند دقیقه پیش چطور؟
ته یه نفس راحت میکشه:همینطور میشه پیش شما بخوابم

𝙺𝚒𝚖 𝙵𝙰𝙼𝙸𝙻𝚈 ❤️🔞Where stories live. Discover now