کاور 🥺❤
یه ربطی به اخر های پارت داره 😙
هر کی فهمید بگه 🙂به جیسو چند بار زنگ زد ولی جواب نداد
جین دید که جیسو جواب نمیده به جنی زنگ زد بوق...... بوق....... بوق...... الو؟جنی:الو سلام جین... چرا صدات گرفته چیزی شده؟؟
جین : نه خوبم مرسی فقط اینکه از جیسو خبر داری؟
جنی:یه چند روز رفته بیرون شهر ولی جین خوب نیستی بیا خونه من
جین : چی؟؟؟؟ ولی بچه ها به من گفتن که میخوان برن خونه خاله جیسو
جنی:نمیدونم دیگه
جین : وای نههههههه نکنه اتفاقی براشون افتاده باشهههه
جنی:نه بابا نفوز بد نزن
برو سمت خونش ببینجین : اوهوم الان میرم...
و قطع میکنه....
جین میرسه سمت خونه جیسو و زنگ میزنه بعد چند ثانیه در باز میشه و کوک میپره بغل جینکوک:پاپاااااا دلم برات تنگ شده بود
جین نفس راحت میکشه و کوکی رو بغل میکنه
جین از بچه ها پرسید خاله تون کجاست؟تهیونگ:خاله رفت یکم برامون خراکی بخره گفت میخواد بره بیرون شهر شب
جیمین:میشه خاله اومد بریم خونه پیش بابای دلم براش تنگ شده
تهکوک:ماهم
جین : نه نمیشه
میریم خونه خودم....همه:چرااااا؟
کوک:نمیخوام من میخوام برم پیش بابایی باهاش بازی کنم فیلم ببینم و بغلم کنه نمیخوام برم اونجا
جین داشت بغض میکرد چون بچه ها خیلی باباشون رو دوست دارن در حالی که اون اصلا نمیخواست شون....
کوکی رو بغل کرد و گفت : بعدا الان باباتون ناراحتهکوک:براچی؟
جین : نمیدونم
شوگا به جین زنگ میزنه
جیسو اومد و پرید تو بغل جین و بهش گفت : دلم براتتتتتت تنگ شدههههههه بوددددد
جین شوکه شد و گوشی رو قطع کرد
کوک و جیمین و ته ناراحت و ساکت یه گوشه نشستن و به خالشون و جین نگاه میکردن که کوک بغض میکنهکوک:من بابایی رو میخوام بغض*
جین از جیسو جدا شد و رفت پیش کوکی.....
به کوکی گفت : الان میرم خونه باشه پیش بابا باشه!!کوک:پاپا مارو پیش بابا نمیبره
همون لحظه جنی به جین زنگ میزنه
جین : الو؟
جنی : الو سلام جین بچه ها خوبن؟
جین : اره خوبن انگار جیسو الان نمیخواست بره
جنی : خوب چیشد الان چکار میخوای بکنی؟
جین : میخوام برگردم خونه و شوگا و جیهوپ رو ببرم و برم خونه خودم
جنی : قبلش بیا اینجا کارت دارم
جین : باشه
کوکی جیغغغغغغغ زد و گفت : کوک من نمیخوام بیامممممجین عصبانی شد خواست کوکی رو بزنه که شوگا زنگ زد
شوگا:سلام پاپا کی میای؟
جین : سلام یکم دیگه اول میرم خونه بعد میام دنبالت تون
شوگا:براچی؟؟
جین : بعدا بهت میگم و گوشی رو قطع کرد
جیمین:پاپا چیزی شده؟؟
ناراحتیجین : نه چیزی نشد وسایل تون رو جمع کنید و برید تو ماشین
بچه ها باشه ای میگن و کوک سریعتر از بقیه میره داخل ماشین و هنسفریش رو تو گوشش میزاره و زیر لب میگه:من میدونم تو بابا دعوا کردید و هیچ کدومتون ما رو نمیخواد
جین به راننده تاکسی میگه که بره به سمت خونش و وقتی رسیدن جین با ماشین خودش رفت دنبال شوگا و جیهوپ ( البته بچه ها رو هم با خودش برد )
شوگا
کوله پشتی خودمو چیهوپ رو برداشتم و رفتم پایین سوار ماشین شدم : بابا نمیاد؟جین : نه عزیزم بابات میخواد یکم تنها باشه
کوک:نمیخواد تنها باشه مارو نمیخواد بغض*
کوکی داشت از بغض میترکید و از ماشین پیاده شد و سریع رفت تو خونهنامجون
بعد اینکه به جین اون حرف زدم خیلی ناراحت بودم بعد 1 ساعت رفتم سمت خدنه که دیدم ناشین جین دمه دره و کوک از داخل ماشین اومد بیرون... واقعا میخواستی بچه های منو ببری؟؟
رفتم سمت کوک و بغلش کردمنامجون:کوکی چیشده؟؟
کوکی شروع کرد به گریه کردن و گفت : هق پاپا.... هق... میخواد.... هق..... مارو..... ببره
نامجون:سرش رو روی سینم گذاشتم
نامجون:نه نمیبره
کوکی اروم شد و تو بغل نامجون خوابش برد....
نامجون کوکی رو میزاره تو ماشین و میره به سمت جین
دره ماشین رو باز کردم و جین رو از ماشین اوردم بیرون به شوگا گفتم بچه هارو ببره بچرخونه جینم بردم تو خونه و درو پشت سرم بستم و جین رو بغل کردمنامجون:ببخشید از کوره در رفتم
جین که لال شده بود اروم نامجون رو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن
نامجون:یه لبخند زدم و داخل بغلم بیشتر فشوردمش
نامجون:میخواستی از پیش من بری ها خنده*
جین : تو خودت هق گفتی من هق یه هرزه م هق و منو یه دستگاه هق بازیت میدونستی هق
نامجون:من بگم تو نباید بجا اینکه بری بزنم بهم فحش بده که از چیزی گفتم پشیمون شم
جین : من.... هق.....نمیتونم....هق بزنمت... هق
نامجون:میدونم میدونم ولی بغضی وقتا نیازه
جین : ن... نمی... نمیتونم....
نامجون:دیگه گریه نکن
جین : هوم
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
جین برگشت یوهووووو 🥺❤🤟🏻
پارت بعدی هم زود اپ میشه جای نرید هااااا 😂🤟🏻
YOU ARE READING
𝙺𝚒𝚖 𝙵𝙰𝙼𝙸𝙻𝚈 ❤️🔞
Poetryکاپل ها : نامجین - سپ نامجون : اون بچه تا هم همش اشتباه بود و اصلا نمیخواستمشون ولی... الان که فکر میکنم تو فقط یه دستگاه لذتی برا من بودی نه چیز دیگه زیر کسایی دیگه بهت خوش بگذره ( منظورش با جین ه ) اسمات, غمگین, خانواده گی, کاپل های اصلی : نامجی...