پارت 6 [ جین نرو ] 🥺💔

847 56 4
                                    

کاور 🥺❤

یه ربطی به اخر های پارت داره 😙
هر کی فهمید بگه 🙂

به جیسو چند بار زنگ زد ولی جواب نداد
جین دید که جیسو جواب نمیده به جنی زنگ زد بوق...... بوق....... بوق...... الو؟

جنی:الو سلام جین... چرا صدات گرفته چیزی شده؟؟

جین : نه خوبم مرسی فقط اینکه از جیسو خبر داری؟

جنی:یه چند روز رفته بیرون شهر ولی جین خوب نیستی بیا خونه من

جین : چی؟؟؟؟ ولی بچه ها به من گفتن که میخوان برن خونه خاله جیسو

جنی:نمیدونم دیگه

جین : وای نههههههه نکنه اتفاقی براشون افتاده باشهههه

جنی:نه بابا نفوز بد نزن
برو سمت خونش ببین

جین : اوهوم الان میرم...
و قطع میکنه....
جین میرسه سمت خونه جیسو و زنگ میزنه بعد چند ثانیه در باز میشه و کوک میپره بغل جین

کوک:پاپاااااا دلم برات تنگ شده بود
جین نفس راحت میکشه و کوکی رو بغل میکنه
جین از بچه ها پرسید خاله تون کجاست؟

تهیونگ:خاله رفت یکم برامون خراکی بخره گفت میخواد بره بیرون شهر شب

جیمین:میشه خاله اومد بریم خونه پیش بابای دلم براش تنگ شده

تهکوک:ماهم

جین : نه نمیشه
میریم خونه خودم....

همه:چرااااا؟

کوک:نمیخوام من میخوام برم پیش بابایی باهاش بازی کنم فیلم ببینم و بغلم کنه نمیخوام برم اونجا

جین داشت بغض میکرد چون بچه ها خیلی باباشون رو دوست دارن در حالی که اون اصلا نمیخواست شون....
کوکی رو بغل کرد و گفت : بعدا الان باباتون ناراحته

کوک:براچی؟

جین : نمیدونم

شوگا به جین زنگ میزنه

جیسو اومد و پرید تو بغل جین و بهش گفت : دلم براتتتتتت تنگ شدههههههه بوددددد

جین شوکه شد و گوشی رو قطع کرد
کوک و جیمین و ته ناراحت و ساکت یه گوشه نشستن و به خالشون و جین نگاه میکردن که کوک بغض میکنه

کوک:من بابایی رو میخوام بغض*
جین از جیسو جدا شد و رفت پیش کوکی.....
به کوکی گفت : الان میرم خونه باشه پیش بابا باشه!!

کوک:پاپا مارو پیش بابا نمیبره

همون لحظه جنی به جین زنگ میزنه

جین : الو؟

جنی : الو سلام جین بچه ها خوبن؟

جین : اره خوبن انگار جیسو الان نمیخواست بره

جنی : خوب چیشد الان چکار میخوای بکنی؟

جین : میخوام برگردم خونه و شوگا و جیهوپ رو ببرم و برم خونه خودم

جنی : قبلش بیا اینجا کارت دارم

جین : باشه
کوکی جیغغغغغغغ زد و گفت : کوک من نمیخوام بیاممممم

جین عصبانی شد خواست کوکی رو بزنه که شوگا زنگ زد

شوگا:سلام پاپا کی میای؟

جین : سلام یکم دیگه اول میرم خونه بعد میام دنبالت تون

شوگا:براچی؟؟

جین : بعدا بهت میگم و گوشی رو قطع کرد

جیمین:پاپا چیزی شده؟؟
ناراحتی

جین : نه چیزی نشد وسایل تون رو جمع کنید و برید تو ماشین

بچه ها باشه ای میگن و کوک سریعتر از بقیه میره داخل ماشین و هنسفریش رو تو گوشش میزاره و زیر لب میگه:من میدونم تو بابا دعوا کردید و هیچ کدومتون ما رو نمیخواد

جین به راننده تاکسی میگه که بره به سمت خونش و وقتی رسیدن جین با ماشین خودش رفت دنبال شوگا و جیهوپ ( البته بچه ها رو هم با خودش برد )

شوگا
کوله پشتی خودمو چیهوپ رو برداشتم و رفتم پایین سوار ماشین شدم : بابا نمیاد؟

جین : نه عزیزم بابات میخواد یکم تنها باشه

کوک:نمیخواد تنها باشه مارو نمیخواد بغض*
کوکی داشت از بغض میترکید و از ماشین پیاده شد و سریع رفت تو خونه

نامجون
بعد اینکه به جین اون حرف زدم خیلی ناراحت بودم بعد 1 ساعت رفتم سمت خدنه که دیدم ناشین جین دمه دره و کوک از داخل ماشین اومد بیرون... واقعا میخواستی بچه های منو ببری؟؟
رفتم سمت کوک و بغلش کردم

نامجون:کوکی چیشده؟؟

کوکی شروع کرد به گریه کردن و گفت : هق پاپا.... هق... میخواد.... هق..... مارو..... ببره

نامجون:سرش رو روی سینم گذاشتم

نامجون:نه نمیبره

کوکی اروم شد و تو بغل نامجون خوابش برد....
نامجون کوکی رو میزاره تو ماشین و میره به سمت جین
دره ماشین رو باز کردم و جین رو از ماشین اوردم بیرون به شوگا گفتم بچه هارو ببره بچرخونه جینم بردم تو خونه و درو پشت سرم بستم و جین رو بغل کردم

نامجون:ببخشید از کوره در رفتم

جین که لال شده بود اروم نامجون رو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن

نامجون:یه لبخند زدم و داخل بغلم بیشتر فشوردمش

نامجون:میخواستی از پیش من بری ها خنده*

جین : تو خودت هق گفتی من هق یه هرزه م هق و منو یه دستگاه هق بازیت میدونستی هق

نامجون:من بگم تو نباید بجا اینکه بری بزنم بهم فحش بده که از چیزی گفتم پشیمون شم

جین : من.... هق.....نمیتونم....هق بزنمت... هق

نامجون:میدونم میدونم ولی بغضی وقتا نیازه

جین : ن... نمی... نمیتونم....

نامجون:دیگه گریه نکن

جین : هوم

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

جین برگشت یوهووووو 🥺❤🤟🏻

پارت بعدی هم زود اپ میشه جای نرید هااااا 😂🤟🏻

𝙺𝚒𝚖 𝙵𝙰𝙼𝙸𝙻𝚈 ❤️🔞Where stories live. Discover now