part 9

190 28 75
                                    

*صاف کردن گلو
من واقعا شرمنده ام بابت تاخیری که توی آپ پارت پیش اومده همش تقصیر لری و درساس بخدا من بی تقصیرم 😭

احتمالا تا بعد امتحانا همینجوری باشه .

ولی بعد امتحانا دوباره برمیگرده به روال خودش
مرسی که همکاری میکنین قشنگا :)

بریم سر داستان
کامنت و ووت یادتون نره من همشو میخونما :)

-----
10 Nov 1750

باورم نمیشه ...
با مدارکی که معلوم نیست از کجاست ، شاهدی که معلوم نیست کیه و ادعایی پوچ ، من رو از قصر اخراج کردن !
شاهزاده و پادشاه یک کشور رو !
نمیتونم قبولش کنم !
آلیسون سعی می‌کنه جوری رفتار کنه که نشون بده همه چی قراره درست بشه .
لیام ... لیام هر روز بهونه پدربزرگشو میگیره .
کاش میدونست پدربزرگش دیگه برای اون و زندگیش ارزشی قائل نیست !
واقعا نمی‌دونم چطوری قراره این کشور بدون جانشین پیش بره !
کیو قراره جانشین کنن ...

......
اولین صفحه دفتر خونده میشه . دفتر خاطرات پدرشون .

لویی سری تکون میده : اون زمان منی وجود نداشته ... پوووف ...

نایل : پس دفتر خاطراته.

زین : خیلی فکر کردی نایل . یکم استراحت بده به خودت به نظرم .

نایل اخم ساختگی ای می‌کنه و با مشت به بازوی زین ضربه ای میزنه .

لویی کلافه سری تکون میده . خم میشه و سرشو روی پاهاش می‌ذاره .

لویی : اصلا این جز مرور اتفاقای تلخ کمکی هم می‌کنه ؟

هری دستشو روی پشت لویی می‌ذاره و چند بار ضربه آرومی میزنه .

هری : معلومه ... خوبی این دفتر اینه که تاریخ رو هم معلوم کرده . این می‌تونه خیلی بیشتر کمک کنه .

لیام :گاد امیدوارم یه چیزی گیرمون بیاد وگرنه بیخودی می‌میریم

لویی توی همون حالت : چی میگی لیام ؟ واسه چی ؟

لیام : خب قاعدتاً بعد یه مدت میفهمن ما داریم دنبال یه چیزی میگردیم چون فهمیدن ما کی هستیم و تمام حرکاتمون رو زیر نظر دارن .

بعدم که بفهمن ما داریم چی کار میکنیم ما رو میکشن .

لیام ادای مردن رو در میاره . زین یواش به کله لیام میزنه و زیر چشمی بهش نگاهی می‌کنه .

Adjudge prince [L.S]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt