*صاف کردن گلو
من واقعا شرمنده ام بابت تاخیری که توی آپ پارت پیش اومده همش تقصیر لری و درساس بخدا من بی تقصیرم 😭احتمالا تا بعد امتحانا همینجوری باشه .
ولی بعد امتحانا دوباره برمیگرده به روال خودش
مرسی که همکاری میکنین قشنگا :)بریم سر داستان
کامنت و ووت یادتون نره من همشو میخونما :)-----
10 Nov 1750باورم نمیشه ...
با مدارکی که معلوم نیست از کجاست ، شاهدی که معلوم نیست کیه و ادعایی پوچ ، من رو از قصر اخراج کردن !
شاهزاده و پادشاه یک کشور رو !
نمیتونم قبولش کنم !
آلیسون سعی میکنه جوری رفتار کنه که نشون بده همه چی قراره درست بشه .
لیام ... لیام هر روز بهونه پدربزرگشو میگیره .
کاش میدونست پدربزرگش دیگه برای اون و زندگیش ارزشی قائل نیست !
واقعا نمیدونم چطوری قراره این کشور بدون جانشین پیش بره !
کیو قراره جانشین کنن .........
اولین صفحه دفتر خونده میشه . دفتر خاطرات پدرشون .لویی سری تکون میده : اون زمان منی وجود نداشته ... پوووف ...
نایل : پس دفتر خاطراته.
زین : خیلی فکر کردی نایل . یکم استراحت بده به خودت به نظرم .
نایل اخم ساختگی ای میکنه و با مشت به بازوی زین ضربه ای میزنه .
لویی کلافه سری تکون میده . خم میشه و سرشو روی پاهاش میذاره .
لویی : اصلا این جز مرور اتفاقای تلخ کمکی هم میکنه ؟
هری دستشو روی پشت لویی میذاره و چند بار ضربه آرومی میزنه .
هری : معلومه ... خوبی این دفتر اینه که تاریخ رو هم معلوم کرده . این میتونه خیلی بیشتر کمک کنه .
لیام :گاد امیدوارم یه چیزی گیرمون بیاد وگرنه بیخودی میمیریم
لویی توی همون حالت : چی میگی لیام ؟ واسه چی ؟
لیام : خب قاعدتاً بعد یه مدت میفهمن ما داریم دنبال یه چیزی میگردیم چون فهمیدن ما کی هستیم و تمام حرکاتمون رو زیر نظر دارن .
بعدم که بفهمن ما داریم چی کار میکنیم ما رو میکشن .
لیام ادای مردن رو در میاره . زین یواش به کله لیام میزنه و زیر چشمی بهش نگاهی میکنه .
DU LIEST GERADE
Adjudge prince [L.S]
Fanfictionصدای فریادش تموم جنگل رو پر کرد .... لویی به سرعت به طرفش میدوعه . هری رو توی بغلش میگیره . کلی خون ازش رفته بود .... نمیدونست باید چی کار کنه گیج شده ... همه چی تا الان خوب بود چی شد ؟ با چشمای پر اشک به هری خیره موند و اسمش رو با درد فریاد صدا...