راه برگشت هم با صدای عطسه های کوتاه جیسونگ سپری شد. با رسیدن به خونه چان و باز شدن در توسط یکی از پسرها، که تشخیص هویتش از پشت در امکان پذیر نبود، مینهو آروم جیسونگ رو به داخل فرستاد و خودش پشت سر پسر حرکت کرد.
در حالی که چند پله ی کوتاه تا جلوی در ورودی خونه بنگ چان رو رد می کردند، مینهو با صدای متوسطی گفت: رفتیم داخل برو دوش آب گرم بگیر. جلوی سرماخوردگی رو میگیره. منم برات چایی درست می کنم.
جیسونگ اروم " باشه " ای گفت و با رسیدن به دری که نیمه باز بود، با کمک پاهاش کفش هاش رو درآورد و سریعا به داخل پرید: چان هیونگ، حمومت کجاست؟
خونه کاملا تاریک بود و فقط نور تلویزیون سالن سالن روشن می کرد. با دیدن پسرها که روی کاناپه ی جلوی تلویزیون نشسته بودند و فیلم تماشا می کردند، لب هاش خط شد و صاف ایستاد: این شکلی قرار بود باهم فیلم ببینیم؟
هیونجین در حالی که برعکس روی مبل نشسته بود و پاهاش رو روی پشتی مبل انداخته بود گفت: دیر کردید، ماهم فیلم رو گذاشتیم. هنوز نسبتا اولاشه، میتونی بیای ببینی. حموم میخوای چیکار؟
و با انداختن پاهاش به پایین، صاف نشست.
بنگ چان با دست اشاره ای به راهروی ته سالن کرد و گفت: سمت چپ، دومین در.
و با برداشتن چند برگ چیپس، روی فیلم در حال پخش تمرکز کرد.
مینهو که پشت جیسونگ وارد شده بود به سمت آشپزخونه رفت و پلاستیک هارو داخلش گذاشت. با دو برگشت و پلاستیک های جیسونگ رو هم گرفت و گوشه ای گذاشت.
با گرفتن شونه های پسر، به سمت حموم راهنماییش کرد و گفت: اینجاست. سبد لباس هارو برات میارم. لباس هات رو داخلش بذار. برات لباس گرم میارم. وان رو از آب گرم پر کن و توش بشین، صورتت رو هم با آب گرم ماساژ بده.
فلیکس که کنجکاو شده بود و دنبالشون اومده بود گفت: مشکلی پیش اومده؟
جیسونگ سری به نشانه نه تکون داد و گفت: هیچی نشده. هوا یکم سرد شد، میخوام دوش بگیرم برای جلوگیری از سرماخوردگی.
و لبخند پهنی زد.
فلیکس "آهان" ای گفت و ادامه داد: کاری داشتی صدامون کن. زودهم بیا. چان هیونگ شام رو برای ساعت نه سفارش داده.
جیسونگ باشه ای گفت و با باز کردن در حمام، واردش شد.
مینهو سریع رفت و با سبد لباس برگشت و اون رو به دست پسر داد: لباس هات رو در بیار و بذار داخلش، بعد بذارش بیرون. من همینجا ایستاده ام.
جیسونگ "ممنون" ای گفت و در رو بست. بعد چند دقیقه، آروم در رو تا حدی که سبد لباس ها رد بشه باز کرد و سبد رو به بیرون فرستاد. مینهو سبد رو گرفت و نگاه کوتاهی بهش انداخت: لباس زیرت روهم دراوردی؟ برات تمیزش رو میارم.
ESTÁS LEYENDO
Loving You Is Too Easy
Romance|COMPLETED| هان جیسونگ تا جایی که یادش بود به داشتن هیچ رابطهای تو دنیای خاکستری رنگش اعتقاد نداشت و از همشون دوری می کرد. تمام عشقش رو تقدیم دوستها و خانوادهاش می کرد و ازش راضی بود. ولی با ورود یک دفعهای اون پسر به زندگيش و تجربه کردن رنگهای...