Hot chocolate

351 100 22
                                    

↻ ◁ II ▷ ↺

ᴺᵒʷ ᵖˡᵃʸⁱⁿᵍ ⁱⁿ ᶜᵒᶠᶠᵉᵉ: Lie (Piano arrangement)

سرم با مشتری ها گرم بود. هنوز سر و کله سونگمین پیداش نشده بود. باعث میشد کافه شلوغ غیر قابل تحمل تر بشه. به ساعت نگاه کردم هفت عصر شده بود.

انگار تصمیم نداشتن عقربه ها حرکت کنن اون ها هم دلتنگش بودن.

نزدیک ساعت هشت دیگه نمیتونستم دیر تر از این کافه رو باز نگه دارم.

آویز روی در رو به "بسته" تغییر دادم.

میتونستم فردا مغازه رو تمیز کنم ولی حالا حتی کوچیک ترین چیز هم برام بهانه بود تا بیشتر منتظر بمونم.

حس خوبی به این موضوع نداشتم شاید می ترسیدم شاید ناراحت بودم یا شاید چیزی که نمیخواستم اتفاق افتاده بود.

+مینهو....

زنگوله در به صدا درومد. با صدای آشنا به سمت در برگشتم. سونگمین کاملا بهم ریخته بود.

به چشمای قرمز سونگمین خیره شدم.

- لپتاب روی میزه میتونی برداری.

سرشو تکون داد بدون اینکه کلمه ای بگه لپتابو برداشت پشت یکی از میز ها نشست.

معنی رفتارشو خیلی خوب میدونستم.
چیزی که احتیاج داشت این بود که در دنیای خودش غرق بشه.

-هات چاکلت؟

+ممنون

لیوانو دو دستی برداشت و جلوی صورتش گرفت. همیشه از حس گرمای هات چاکلت روی صورتش لذت میبرد.

تک تک کار هاشو زیر نظر داشتم. خوب میدونستم چه اتفاقی افتاده نیازی نبود بپرسم.

+چرا هنوزم پوشه رو حذف نکردی؟ ما که کات کردیم نیازی نبود نگه داری.

-یادم رفته حذف کنم.

دروغ بود.

+خوبه....

نمیتونستم چیزی رو از قیافش بخونم.

-کدوم قسمتو میخوایی نگا کنی؟

+همون قسمت که تام، جری رو تو سرما انداخت بیرون ولی بعد نجاتش داد آورد جلو شومینه گذاشت.

- واست پاپ کورن بیارم؟.... راسش زیاد خریدم ولی حواسم نبود دیگ تنهایی زندگی میکنم.

سرشو تکون داد میدونستم دوس داره.

رفتم طبقه بالا تا قبل از اینکه کارتون تموم بشه براش پاپ کورن حاضر کنم.

- بفرما.

روز میز گذاشتم و برعکس دفعات قبلی، روبروش نشستم.

این بار بیشتر میخواستم به قیافش نگاه کنم. لبخندی که همیشه موقع دیدن کارتون بر روی لبش می نشست شیرین تر از مارشملو و گرم تر از هات چاکلت بود.

حقیقت ماجرا هیچ وقت عوض نمیشد تنها چیزی که فرق میکرد سناریو هایی بود که اتفاق میوفتاد.
سونگمین هر بار که یکی از مریضاشو از دست میداد برای فرار از این دنیا، به کارتون پناه میبرد.
شاید میخواست خودشو گول بزنه.

+قرار بود مادر بشه.... هم خودش هم بچه رو از دست....

- سونگمینا، خودتم میدونی تقصیر تو نبود. مطمئنم همه تلاشتو واسش کردی.

+بدرد نخورم باید زود تر به دکتر زایمان ارجاعش میدادم‌.

-نمی تونستی این کارو کنی مگه نه؟

سرشو تکون داد برای لحظه ای دوباره به کارتون خیره شد بعدش دوباره سرشو بالا آورد.

+شرایط توده جوری نبود زایمان کنه ولی....

نمیخواستم بیشتر از این خودشو زجر بده فوری از جام بلند شدم و کنارش نشستم‌.

- دیگ تموم شده حالا وقت کارتونه.

با دستم سرشو رو شونه ام جا دادم و در سکوت کارتونو پلی کردم.



Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Coffee Câlin (2min)Where stories live. Discover now