نزدیک امتحان ترم اول بود. بخاطر عوض کردن مدرسه یکم از درسا عقب افتاده بودم. با بچه ها قرار گذاشته بودیم بریم کتابخونه درس بخونیم اوناییم که من بلد نیسم نامجون بهم یاد بده.اماده شدم از اتاقم اومدم بیرون تا برم
پدرم خونه بود مطمئن بودم بهم گیر میده.
داشت تلویزیون میدید میخواستم قبل از اینکه چیزی بگه برم ولی انگار فهمیده بود و گفت°به راننده گفتم ببرتت
ولی قرار بود جونگکوک بیاد دنبالم
≈نمیخواد خودم میرم
°من نباید بدونم کجا میری؟؟
عصبی شده بودم بجای اینکه ازم بپرسه به راننده میگه جاسوسیمو بکنه
≈میتونید ازم بپرسید هروقت جوابتونو ندادم برام مراقب بزارید
°خب باشه الان کجا میری؟؟
≈میرم کتابخونه درس بخونم یکم از درسا عقب افتادم
°خب چرا با راننده نمیری؟؟
≈یکی از دوستام میاد دنبالم
°دوستت؟کدوم دوستت؟؟
≈یکی از بچه های مدرسهس همون روز اول که رفتم این مدرسه باهم دوست شدیم
°خوب میشناسیش که باهاش دوست شدی؟؟
≈بابا من بچه نیستما یعنی یه دوستم نمیتونم داشته باشم؟اصلا چیطور شده به فکر من افتادید؟؟ نمیگید بامن حرف میزنید یه وقت خدااایی نکرده کارخونه از کار میوفته؟
دیگه واقعا نمیتونستم تحمل کنم مطمئن بودم بیشتر اونجا میموندم ممکن بود حرف هایی رو بزنم که بعد پشیمون بشم برای همین سریع از خونه زدم بیرون.
از کارای پدرومادرم واقعا خسته شده بودم از بچگی با پرستارایی که برام میگرفتن بزرگ شدم یادم نمیاد یه بار تا الان دورهم غذا خورده باشیم یا باهم یه گردش درست حسابی رفته باشیم همیشه سرشون به کاراشون گرمه واقعا برام سواله بدونم اصلا چرا بچه اوردن؟وقتی وقت هیچ کاری رو ندارن
ولی رابطم بامامانم مثل بابام نبود
بابام همش بهم گیر میداد ولی مامانم نه
همیشه مامانم کسی بود که میتونستم حرفامو بهش بزنم حتی گندایی که میزدم رو هم بهش میگفتم و اون بجای دعوا کردنم اول بهم میخدیدوبعدنصیحتم میکرد یا چیزی میخواسم و میدونستم بابام مخالفت میکنه مامانمو میفرستادم بهش بگه ولی خب اونم بیشتر اوقات شرکت بودتوی کوچمون بودم که جونگکوک زنگم زد
+الو جینی من خونتونو پیدا نمیکنم
در حالی که من میدیدمش که سرکوچه کنار خیابون وایساده بود
≈سمت چپو ببین من اینجام
+اهااا اومدم
با موتور بود. میگفت از داداش بزرگترشه که رفته سربازی و الان موتورش دسته اونه
به طرفم اومدو کنار پام ایستاد به لباسام اشاره کردو گفت
YOU ARE READING
Wₐᵢₜ..
FanfictionWait ‴ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ‴ -...ولی تو قبل از اینکه ازت بخوام بمونی رفتی.. couple:Taejin.kookmin Ganer:school life.angst.drama.romnece.Smut writer:𝐒𝐤𝐲