6-

369 81 22
                                    

همه دور تهیونگ نشسته بودن و ازش سوال میپرسیدن بجز منو یونگی

:حالت خوبه؟؟کجا بودی؟؟

-آره بابا خوبم همینجوری رفتم قدم بزنم

+تو جنگل اونم شب جای قدم زدنه

-نمیخواستم زیاد برم جلو ولی حواسم پرت شد

+آره ماهم باور کردیم

تهیونگ به حرف جونگکوک خندید و هیچی نگفت نامجون رو به جونگکوک گفت

×اذیتش نکن حتما نمیخواد بگه بیاین اینطرف

جونگکوک سری تکون داد و با جیمین و هوسوک اومدند اینطرف
تو این مدت متوجه حرف شنویشون از نامجون شده بودم نامجون حکم پدر گروه رو داشت

سوبین و مینهو هم از دور تهیونگ اومدن اینطرف تا جاهارو پهن کنیم بخوابیم

من و مینهو وبکهیون رفتیم بیرون برای مسواک زدو دستشویی اون دوتا زودتر از من برگشتن و وقتی من برگشتم تو چادر همه جاهای خودشونو پهن کرده بودن و هیییچ جای دیگه برای من نبود

≈میشه الان بگید من کجا بخوابم؟؟

با حرفم جونگکوک که چشماش بسته بود لبخندی زدو رو به پهلوش رو به جیمین چرخید

سوبین و بکهیون که چشماشون بسته بود بنظر خواب میومدند ولی فک نکنم به این زودی بتونن بخوابن

نامجون وهوسوکم باهم حرف میزدند اصلا منو به چپشونم نگرفتن

مینهو وتهیونگ باهم حرف میزدند کنار هم بودن ولی وسطشون فاصله بود
به طرفم برگشتن مینهو گفت

^بیا جین اینجا بخواب

و به وسطشون اشاره کرد
یکم دیگه رفتن عقب تا جا بیشتر بشه
با اخم نگاهش کردمو گفتم

≈چیی؟من عمرا بین دوتا غول بخوابم

تهیونگ اخم کردو گفت

-یااا سوکجین تو هیکلت با اون شونه های پهنت بزرگتره تا ما بعد به ما میگی غول

منهو هم حرفشو تایید کرد

چشم قره‌ای بهشون رفتم و رفتم پتو وبالشمو اوردم چاره‌ دیگه‌ای نداشتم جای دیگه‌ای نبود
بینشون خوابیدم

≈هی تکون نخورینا

^باشه بابا بگیر بخواب

بخاطر روز پرجنب و جوشی که داشتیم هممون زود خوابمون برد

چشمامو باز کردم هیچ جور نمیتونستم تکون بخورم
دست تهیونگ و مینهو روی بازوم بود پای منم روی پای تهیونگ بود پای مینهو هم روی دوتاییمون بود

به معنای واقعی کلمه توی هم گره خورده بودیم

حال اینکه صداشون بزنم رو نداشتم هواهم هنوز کامل روشن نشده بود پس دوباره چشمامو بستم و خوابیم

Wₐᵢₜ..Where stories live. Discover now