*پارک جیهون*
_چند روزه خیلی آروم میزنه.
همچنان روی صندلیهای محیط ورزشی نشسته بودم و به دختری که خونسرد و بیاهمیت داشت قوطیهای پلاستیکی و فلزی و سایر زبالهها رو از زمین جمع میکرد و داخل پلاستیک مشکی رنگش مینداخت خیره شده بودم. یک محیط بزرگ بیضی شکل که تمیز کردنش گردن اون عروسک کوچولو افتاده بود. دیدنش توی این تصویر خیلی جالبه. نیشخندی زده و سرم رو کمی پایین انداختم. بقیه ممکنه فکر کنن دیونه شدم!
_چرا نیم ساعت تمام رو نشستی و به اون هرزه کوچولو نگاه میکنی؟
کارینا با همون وقار و غرور همیشگیش درحالی گفت که نگاهش روی تیا بود. بوی تند عطرش همیشه بینیام رو اذیت میکرد و روی مخم راه میرفت.
_باید بهت جواب پس بدم؟
چشماش رو توی کاسه گردوند و بیاجازه کنارم نشست. یکی از دوستهای عجوزهاش هم که موهای کوتاهی داشت همراهش بود و بالای سرش ایستاده بود. بدبختی که فقط نقش پادویی کارینا رو به عهده میکشید. کارینا رو سرزنش نمیکنم. اون دوست شیطان صفت خودمه... هر دومون یک عوضی به تمام معناییم.
_هنوزم نتونستم با این اخلاق گندت کنار بیام.
کارینا گفته و مثل من نگاهش رو به دختر مشغول توی زمین داد.
_هی اون جئون جونگکوک نیست؟
سونوو به پسر مو قرمزی اشاره کرد که خودشو به تیا رسونده بود و داشت با جدیت و کلافگی باهاش صحبت میکرد. از اینجا نمیشد چیزی شنید و این به شدت کنجکاویم رو تحریک میکرد!
با تمسخر گفتم
_دیگه کی رو میتونی توی این دانشگاه پیدا کنی که مثل اون موهاش قرمز باشه؟
سونوو سری تکون داده و اینبار سوال دیگهای که ذهنش رو مشغول کرده بود رو پرسید.
_موندم چرا اخیرا انقدر دور و بر این دختره میپلکه. مگه دست رد به سینش نزده بود؟
کارینا نفسشو با آهی بیرون داد و دستاشو پشتش ستون کرد و بهشون تکیه داد. حالا نیم خیز روی نیمکتها نشسته بود و به اون دو نفر خیره شده بود.
_برای همه عجیبه... مطمئنا یک اتفاقی رخ داده وگرنه جونگکوک آدمی نیست که دنبال کسی راه بیفته!
_یک سریها میگن اونها توی رابطن از اونجایی که مارک جونگکوک روی گردنش پیدا شده.
دوست وراج و دهن لق کارینا همچین کلمات زنندهای به زبون اورد. اونا توی رابطه باشن؟ عمرا!
جونگکوک شاید زیاد نشون نده اما مغرورتر از این حرفاست که بخواد دختری مثل اون رو برای رابطه انتخاب کنه.
CZYTASZ
᭝ 𝐒𝐞𝐫𝐞𝐧𝐝𝐢𝐩𝐢𝐭𝐲
Fanfiction،، وضعیت: در حال آپ فصل سوم!𓏲 ⤎ زمانی که مین تیا از فشار زندگی نکبتبارش میخواست به زندگی خودش خاتمه بده، یک سانحه توی نظام هستی به وجود اومد. شاید تیا از درون مرد اما جسم اون هنوز زنده بود! یک سفرِ روح، شخصی رو از گذشته به آینده کشوند و در جسم او...