Master Teaches You - KookV

5.2K 400 54
                                    


Master Teaches You
ژانر: سناریو، اسمات، مستراسلیو
کاپل: کوکوی
-----------------------------

جونگکوک درحالی که کمر پسر کنارش‌رو گرفته بود فشار محکمی به اون پهلوی ظریف وارد کرد.

رنگ صورت تهیونگ پریده بود و لباش ‌رو روی هم فشار می‌داد تا صدایی ازش خارج نشه، دست های کوک بزرگ و قدرتمند بودن و همین باعث می‌شد مطمئن باشه قراره یه تتوی زیبا از رد انگشت‌های جونگ‌کوک روی پهلوش داشته باشه.

قدم‌های سستش رو به راهنمایی و هدایت پسر کوچکتر بر‌می‌داشت و هر از گاهی پاش پیچ می‌خورد.

جونگکوک که حال خراب تهیونگ رو می‌دید با نیشخند به سمتش خم شد و در گوشش زمزمه کرد:

- هنوز مونده رنگت بپره ته، باید همون وقتی که اون شرط مسخره رو قبول می‌کردی به فکر حال الآنت بودی!

تهیونگ لب‌های لرزونش ‌رو باز کرد تا چیزی بگه اما فشار انگشت‌ها روی پهلوش ناگهانی زیاد شد.

- نه بیبی‌دال، بهت اجازه ندادم حرف بزنی.

دست تتو دارِ جونگ‌کوک‌ در رو‌به‌روشون رو باز کرد و با پرت کردن تهیونگ داخلش اجازه ناله کردن از درد رو بهش نداد، پسر با درد پهلوی کبودش رو چنگ زده بود و نفسش از ترس به سختی بالا می‌اومد.

اون می‌دونست.

می‌دونست جونگ‌کوک‌ حساسه ولی بازم انجامش داده بود.

خیلی زود در دستشویی قفل شد و این دفعه شانه‌های تهیونگ بین انگشت‌های جونگ‌کوک گیر کرده بود، این دفعه هم کوک تهیونگ رو پرت کرد، منتها مقصد الان کنج دیوار بود.

تنِ دردناک تهیونگ به میله خورد و به خاطر کبودی قبلی پهلوش از درد ضعف رفت، چشم‌های اشکی و دردمندش‌ رو بالا آورد و به جونگ‌کوک‌ عصبی خیره شد، هنوز‌ هم جرعت نداشت چیزی بگه.

کوک خیلی زود تر از چیزی که تهیونگ تصور می‌کرد شروع کرد به برهنه شدن، پیراهن تابستانه و مشکی رنگش ‌رو بیرون آورد و بعد از باز کردن کمربند لباس زیر و شلوارش‌رو هم به سرنوشت لباسِ‌روی زمین دچار کرد.

با قدم‌های سنگین به سمت تهیونگ راه افتاد و باعث شد پسر دست‌هاش‌ رو برای دفاع از خودش بالا بیاره و روی موهای بلوندش بذاره، اینجوری کوک نمی‌تونست صورتش رو هدف بگیره یا موهاش ‌رو راحت بکشه؛ اما برخلاف تصورش، تنها نشستن دوست پسرش ‌رو روی در بسته کاسه توالت شنید.

- برو جلوم و درست همون‌طور که برهنه می‌شی برام بگو چرا باید تنبیه بشی کیم تهیونگ.

صدای بم شده از عصبانیت جونگ‌کوک‌ تهیونگ رو به خودش آورد. وقتی کار به کتک و سکس نکشیده یعنی هنوز هم راه امیدی هست، اگه کوک واقعا می‌خواست تنبیهش کنه اول موهاش رو می‌کشید و روی زمین پرتش می‌کرد، بعد با بدترین روش ممکن بهش تجاوز می‌کرد.

البته اگه بشه اسمش رو تجاوز گذاشت، ذاتِ مازوخیسم تهیونگ از این مورد خوشش می‌اومد، در هر صورت اون یک اسلیو مطیع بود که با دامش وارد رابطه شده، چه انتظار دیگه‌ای می‌شد داشت؟

خیلی زود روبه‌روی جونگ‌کوک قرار گرفت و همین‌طور که با حالت لطیف مخصوص به خودش کمربند شلوارش‌رو باز می‌کرد به کوک خیره‌شد.

می‌دونست جانگ‌کوک عاشق این‌هست که تهیونگ زمان‌ تنبیه شدن بهش خیره باشه.

- من پسر خوبی برای جونگ‌کوک‌...

چشم غره وحشتناک جونگ‌کوک باعث شد تهیونگ سریع حرفش ‌رو عوض کنه.

- من پسر خوبی برای مستر نبودم...

شلوارش رو روی زمین کثیف دست‌شویی انداخت.

- مستر به من گفته بودن وقتی بهم گفتن پوکر بازی کنم این کار رو انجام ندم...

حالا جونگ‌کوک‌ حالتی میان عصبانی تر شدن و رضایت از مطیع بودن اسلیوش داشت.

- ولی... ولی تهیونگ... این پسر بد‌... گول خورد و...

وقتی جونگ‌کوک‌ محکم روی میله مشت کوبید، پسر در حال برهنه شدن از جاش پرید، این یعنی حرفش‌ رو باید کامل می‌کرد.

- ولی... تهیونگ پسر بدی بود و به خواسته خودش با بقیه بازی کرد.

لباس زیرش ‌رو روی هم زمین انداخت و با چشم‌های ترسیده و پاپی طورش به مردمک‌های وحشی و سیاه‌رنگ جونگ‌کوک‌ خیره شد.

- تهیونگ واقعا متأسفه که بازی کرد و باخت... و حالا مجبوره یک شب برده آقای مین باشه، تهیونگ واقعاً دلش نمی‌خواد انجامش بده.

اشک‌های پسرک صادقانه روی گونه‌های پرش شروع به ریختن کرد.

- من واقعا دلم نمی‌خواد زیر کسی به جز تو به فاک برم کوک...

اونجا بود که جئون‌جونگ‌کوک، کسی که به هیچ وجه به اسلیو‌ها و برده‌هاش رحم نمی‌کرد درونش لرزید.

پسر نیمه برهنه‌ی روبه‌روش می‌لرزید و به ناز ترین حالت ممکن چشم‌های پرستیدنیش پر ‌شده بودن.

دست‌های ظریف و زیباش با استرس درهم قفل شده و عضو کیوت و خوشمزه‌ش بین پاهای کاراملی رنگش بود؛ اما اجازه نداد این نرم شدن درونش‌رو تهیونگ ببینه.

می‌خواست با اجازه دادن به یونگی برای به‌فاک دادن تهیونگ پسرک لجبازش رو تنبیه کنه، اما حالا ابداً دلش ‌نمیخواست این اجازه‌ رو بده.

- بیا و روی دیکم سواری برو، ناله‌ها و جیغ‌هات رو می‌خوام افراد پشت این در بشنون، تا بدونن چه پسر بدی بودی، اگه دیک من ‌‌رو راضی کردی، اون وقت اجازه نمی‌دم فرد دیگه‌ای بهت دست بزنه بیبی دال.

تهیونگ انگار نور امید به دلش تابیده بود، چشم‌های مظلومش حالا زیرِ اشک شوق می‌رخشید.

با قدم‌های مشتاقش به‌سمت مردی رفت که میله‌های اطرافش‌ رو چنگ زده بود.

جونگکوک کمرش ‌رو به سمت‌بالا قوص داد تا دیک تحریک شدش رو به تهیونگ نشون بده.

تهیونگ هرگز این لطف "مستری که تبدیل به دوست پسر شده بود" رو فراموش نمی‌کرد، قرار بود این‌ رو جوری به خودش ثابت کنه که عضلات ورودیش تا چندین روز درد بگیره.

تهیونگ می‌خواست روی جونگ‌کوک‌ جیغ بزنه...

TAEHYUNG SMUT SCENARIOWhere stories live. Discover now