Wine - Kookv

3K 160 19
                                    

Wine
ژانر: سناریو، انگست.
کاپل: کوکوی
-----------------------------

جونگکوک درحالی که لیوان شرابش رو توی دستش حرکت میداد به دیوار رو به روش خیره شد، لبخند محو و چشم های براقش با طیفی از حسی آشنا رنگ گرفته بود.

درحالی که پودر سفید رنگی رو از روی میز بر می‌داشت تکخندی مستانه از بین لب‌هاش بیرون اومد.

- دارم میام ببینمت پرنس...

آروم زمزمه کرد، بسته کوچیک پودر رو بالا آورد و با دندون گوشش رو گرفت و کشید تا پارش کنه، ولی دور از انتظار نبود که مقدار کمی از پودر مستقیم وارد حلقش بشه.

گرد سفید رنگ رو داخل شراب سرخش ریخت و فقط یکم طول کشید تا دونه های بلوری حل بشن، مایعات لیوان در ثانیه ای درون معده جونگکوک بود و با گذشت زمان سر پسر سنگین تر می‌شد.

از جاش بلند شد، مثل همیشه جواب داد، شبحی کوچک از بدن ظریفی رو به روش در حال رقص بود.

چشم های سرخش رنگ شوق گرفتن، لباش رو گاز گرفت و از جاش بلند شد، بالا تنه ای برهنه داشت، لحظاتی بعد کمر برهنه پسرک رو بغل کرده بود و درحالی که عطر تنش رو از روی هوا بو می‌کشید، بالاخره به اشک هاش اجازه داد تا روی صورتش بریزه.

آه آرومی کشید و با هق کوتاهی دست هاش رو دور هیچ پیچید، چرخی زد تا معشوق در بین بازو های قویش برقصه.

- دلم برات تنگ شده بود ته... چرا جدیدا اینقدر کم پیدا شدی؟ مجبورم برای دیدنت دست به کاری بزنم که ازش نفرت داشتی.

یه قطره دیگه اشک از روی گونه به پایین سر خورد، روی چونش و خط فکش سرسره بازی راه انداخت و کمی بعد روی زمین افتاد.

لباش می‌لرزید، دست هاش رو دور تصورش محکم تر کرد و با بغضی که تبدیل به هق هق می‌شد لب زد.

- تو برگرد ته هیونگ، برگرد و من قول می‌دم، قسم می‌خورم دیگه سراغ مواد نرم، التماست می‌کنم برگرد تهیونگ...

و دستش رو روی باسن پسر توی بغلش گذاشت و بالا کشیدش.

- برگرد ته... بهت اطمینان می‌دم وقتی بیای می‌بوسمت، جوری که نفست از توی ریه هات بیرون نیاد، جوری لمست می‌کنم که از لذت به گریه بیفتی ته...

چرخ دیگه از زد و وقتی شبیه پسرک شروع به محو شدن کرد روی زمین افتاد و زانو زد، بلند هق زد و با چشم های اشکی به آخرین رنگ های هوا زل زد.

- نرو هیونگ... نرو...

جونگکوک گریه های خیسش رو تا کامل محو شدن شبح ادامه داد، در نهایت مثل همیشه جنین وار روی پارکت های چوبی خونه دراز کشیده بود و سعی می‌کرد خودش رو کنترل کنه.

- قول می‌دم اگه برگردی دیگه ماشین رو دستت ندم، دیگه نمیتونی رانندگی کنی، دیگه تصادف نمی‌کنی...

هق کوتاهی زد و درحالی که در اثر مواد بدنش سرد و ضربان قلبش کند می‌شد لب زد.

- یا برگرد با منو ببر پیش خودت...

و درست قبل از این‌که بی‌هوش بشه تونست نوازش آشنا و سردی رو بین موهاش حس کنه.

و همین باعث شد با لبخند کوچیکی روی صورت اشکیش چشم های خیسش رو با خیال راحت ببنده.

شاید بالاخره قرار بود خدا به حرفش گوش بده... شاید بالاخره تهیونگش رو قرار بود پس بگیره.

بالاخره همه جا آروم گرفت، یه خونه با شعله های گرم شومینه و ذات سردش، بدن پسری رو در دل داشت که ضربان قلبش خیلی وقت بود مثل باطری خالی شده ساعت خاموش شده بود.

TAEHYUNG SMUT SCENARIOWhere stories live. Discover now