🍬part 10🍬

2.3K 178 2
                                    


بعد از رفتن یونهو ؛ تهیونگ اروم خودشو از امگاش بیرون کشید و باعث شد بدن امگاش بلرزه و به بازوش چنگ بزنه
-آهه...ته...مایه خجالتم...ببخشید که انقدر بهت
استرس وارد میکنم

تهیونگ اخم کرد و لاله گوش امگاشو بوسید و اروم شروع کرد به مکیدن نرمه گوشش.. میدونست اینکار ارومش میکنه

+دفعه اخرت باشه که این حرفو میزنی
با ارامش زمزمه کرد و نفس های گرمش باعث شدن
بدن امگا دوباره بلرزه

-مـ...منه لعنتی...دوباره تحریک شدم...

از وقتی وارد هیت شده بود تا حالا پنج بار رابطه داشتن و این باعث شده بود بدنش خیلی ضعیف بشه.
متاسفانه وقتی جلوی هیت رو برای مدت طولانی بگیری همین اتفاق میوفته و نمیشه کاریش کرد.

تهیونگ لبخند زد و گونه امگاشو بوسید
+چیزی نیست..بسپرش به من

-و..ولی یونهو..

همون موقع بود که یونهو از توی اشپزخونه کوچیک
بیرون اومد و وارد اتاق شد

+چیشده پرنسس؟

یونهو لباشو جلو داد
=نمیتونم شکر رو پیدا کنم!
با معصومیت به باباش خیره شد و باعث خندیدنش شد

+برو اشپزخونه من الان میام پیشت لیدی یونهو

یونهو ذوق کرد و دوباره به اشپزخونه برگشت تهیونگ هم از روی تخت بلند شد و شلوارکشو پوشید و به اشپزخونه رفت

-ت...ته..

سمت امگاش برگشت
+برو توی حموم برات مسکن میارم

جیمین با گریه و بدبختی از روی تخت بلند شد و از
درد کمرش ناله کرد بدنش واقعا نیاز داشت و اون نمیتونست کاری براش بکنه و همه دردهاش به دست الفاش اروم میشدن.

وارد حموم شد و درو بست و بهش تکیه دادوقتی روی تخت سکس داشتن توی باکسرش خالی شده بود و حالا باکسر طوسی رنگش کاملا خیس بود.

باکسر رو از توی پاهای توپر و صافش بیرون اورد و به عضو شق کرده اش نگاه کرد.

-خستم کردی...بسته دیگه
با گریه زمزمه کرد و پشت دستشو به دهنش فشرد تا هق هق نکنه همون موقع بود که حس کرد تهیونگ پشت در حمومه و داره سعی میکنه در رو باز کنه
خودشو روی سرامیک جلو کشید و تهیونگ بالاخره وارد حموم شد

+یونهو رو با خوراکی مشغول کردم..هوف..اون خیلی سوال میپرسه

امگا سر تکون داد و کشون کشون خودشو به وان
رسوند تهیونگ کمک کرد امگاش توی وان دراز بکشه
و بعد آب رو باز کرد

بدن جیمین خیلی داغ بود و گونه هاش گل انداخته
بودن دست و پاهاش میلرزیدن و چونه منقبض شده اش خبر از بغض دردناکش میداد

+جیمین..؟

نگاهشو بالا اورد و با چشمایی که با لایه ای از اشک
پوشیده شده بودن به الفاش خیره شد

+خیلی دوست دارم عزیزم...عاشقتم

چونه اش دوباره منقبض شد و سرشو تند تند تکون داد الفا روی لبه وان نشست و موهای ابریشمی امگاشو
نوازش کرد

+میرم کاندوم و مسکن بیارم عزیزم..یکم استراحت کن.

جیمین سرتکون داد و تهیونگ از حموم خارج
شد.

یونهو روی تخت نشسته بود و همچنان با شکلات و
بستنی ای که پدرش بهش داده بود مشغول بود

=مامانی بازم توی حمومه؟

درحالی که شکلاتشو میجوید پرسید و با چشمای
درشتش به پدرش خیره شد

+اره پرنسس مامانی یکم حالش بده

=اهوم میدونم..مواظبش باش تا خوب شه ددی

تهیونگ لبخند زد و از توی چمدون مشترکشون
چهار بسته کاندوم که محض احتیاط با خودش اورده بود و دوتا قرص اسپرین بیرون اورد و توی جیبش
گذاشتشون

یه لیوان آب از اشپزخونه برداشت و سمت حموم رفت تمام مدت یونهو با نگاهش پدرشو دنبال میکرد و
میخواست از کاراش سردربیاره اون خیلی کنجکاو بود...

🍭The Hate Moment🍭Where stories live. Discover now