۱۶🍀
از زبون هوسوک :
نمی تونستم بزارم یونگی همینطوری نقشه بکشه پس تصمیم
گرفتم یه کاری کنم ....
میخواستم به جیمین و بقیه بفهمونم که یونگی داره برام نقشه می کشه
اما هیچ کس گوش نمی کرد ، غیر از نامجون البته نامجون هم این
اواخر یه مقدار اعتمادشو نسبت بهم از دست داده بود اما بازم ......
حتی وقتی به این بیشتر اطمینان پیدا کردم که یه معلم جدید اومده تو
مدرسه ایی که کوک درس میده و همش باهاش میگرده .
زندگیم که تازه رنگ و لعاب گرفته بود داره ویرون میشه .
فاک ایت!
دیگه نمیدونم چیکار کنم که جیمین از اون پسره دور بمونه ، اونروز
به خاطر اینکه داشت براش عکسه نو*دشو میفرستاد دعوامون شد
باورم نمیشه به خاطر اون پسر کونی با من دعوا کرد !
اعصابم خورده ...
همه میگن من حساس شدم ، کوک دیگه بهم نگاه نمیندازه ، تهیونگ همش
اخم میکنه ، جین هم که اصلا پیش من نمیاد دیگه ، جیمینم که گفتن
نداره ...
نامجون بدبختم این چند وقته به ماموریت فرستاده شده ؛
دلم میخواد داد بزنم که بابا اون عوضی اشغال داره به زندگیمون
گند میزنه .
اهههههههه.....لعنت.......از همون بچگی هم همینطور بودم.....هیچ وقت کسی
حرفم و باور نمی کرد.
الان فقط میدونم یونگی برای انتقام از من اومده ، درسته که فقط برای
رفتن من نیس و برای چیزای دیگه هم کینه به دل داره اما هیچ
کدوم از اونا تقصیر من نبود .
داشتم تو کافه با خودم فکر میکردم که جیمین و دیدم .
پشت در کافه داشت با دو نفر صحبت میکرد یکی شون قیافشم معلوم نبود
اما اون یکی همون چانیوله جنده بود .
تا بلند شدم نفر سوم خداحافظی کرد و رفت ؛ رفتم دم در بدون توجه
به چانیول دست جیمین و گرفتم و کشیدم با خودم ....
جیمین : اه روانی ولم کن .
هوسوک: باید صحبت کنیم جیمین ....
جیمین : چرا اینجوری میکنی خب ؟!
هیچی نگفتم و سوار ماشین کردمش ، رفتم نشستم جای راننده سرم و گذاشتم
رو فرمون و چشام و بستم ، اما با حرفی که زد چشام شبیهه
وزق باز شد ...
جیمین : ازت متنفرم .....همش جلوی منو می گیری اصلا به تو چه
من با کی میگردم ....
هوسوک : ببینم تو همون جیمینی نبودی که می گفتی ما به هم تعلق
داریم ، هیچکس حق ورود به زندگیمون و نداره !
جیمین : می گفتم.....اما با این کارایی که میکنی دیگه نمی گم!
هوسوک : باورم نمیشه ، چت شده تو .....جیمین ما خیلی از هم دور شدیم ،
بیبی ما ۳ ماهه کامله که دیگه با هم سکس نداشتیم ، تو توی اتاق
جین می خوابی ، کمتر با من صحبت میکنی ، همش درباره اون پسره حرف
میزنی ، مگه من چه گناهی کردم ؟! تو خودت اول پیش قدم شدی
برای رابطه ، منم با تمام وجودم قبولت کردم.... میدونی که چقدر
دوست دارم ، اما چرا دیگه اون جیمینی نیستی که من با دیدن
شیطنتای کیوتش دلم براش ضعف میرفت ، یا اون جیمینی که وقتی یه
نفر درباره رابطه مون می پرسید با کیس خیسمون جوابشو میداد ....
اون جیمینی که من با دیدنش از صد متر اونطرف تر متوجهه خنده های
کیوتش میشدم کو ؟! به من بگو بیبی اون جیمین کجاست ؟!از زبون راوی :
تمام حرفای هوسوک حقیقت بود و اون تمام این حرفا رو با مظلومیت
خاص و صدای پر آرامشی گفت .....
تمام مدت جیمین فقط بهش نگاه میکرد .
واقعا چرا جیمین انقدر تغییر کرده بود ، جیمین سرشو برد جلو و تا خواست
هوسوک و ببوسه یهو عقب کشید و اون حرف و زد ....
و این آخرین نشونه ایی بود که به هوسوک می فهموند یونگی
نه تنها میخواد انتقام از هوسوک بی گناه بگیره بلکه میخواد همه چیزشو
هم ازش بگیره !
جیمین : هوسوک من نمیتونم .....چون دیگه نمیخوام باهات باشم ، من
میخوام با اونی باشم که ازادم میزاره ، اونی که همیشه به جای اینکه بزاره من
پیش قدم بشم خودش اول میبوستم و میگه دوست دارم .....
اونی که وقتی وارد جایی میشه به داشتن همچین کسی مغرور بشم ...
یکی مثل شوگاااا....
هوسوک واقعا زبونش نمیچرخید .....یعنی جیمین بهش خیانت کرده بود ؟!
اونم با یه یارویی که نمیشناختمش اما از اسمشم معلوم بود عوضیه ....
جیمین گوشیو در آورد و با بغض عکس خودشو با اون پسر به اصطلاح
شوگا نشون داد و گفت : میبینی حتی تو عکس هم میشه فهمید
چقدر دوسم داره .....
و اون شوگایی که مثلا جیمین و دوست داره
در واقع همون کسیکه که یه زمانی هوسوک و دوست داشت ....
جیمین : معذرت میخوام هوسوکا ....نباید اینکار و باهات میکردم
اما .....
جیمین نتونست ادامه بده و از ماشین پیاده شد ....
یعنی تمام این ۷ ماه رابطه همش کشک بود ....هوسوک فقط سرشو تو
دستاش گرفت و شروع کرد گریه کردن ...
کار دیگه یی هم میتونست بکنه ؟! نه ...چون طرفش یونگی بود ...
سخت بود براش .....خیلی سخت ....اون الان نیاز داشت که یکی
طرفش باشه و بهش بگه که نگران نباش من هستم
اما اصلا مگه کسی هم بود ؟!
هوسوک تنها نوری بود برای خودش که توی زندگیه تاریکش می درخشید.واییییی جیمینیییییی چرااااااا😭
از یه طرف ناراحتم برای هوبا از یه طرف به نظرم شیپ یونمین قشنگه 😏
یه مقدار پارتش غمگین شد اما امیدوارم که دوسش داشته باشید😘
YOU ARE READING
MY BABY BOY
Romance( قول میدم ..... قول میدم همیشه مراقبش باشم .....هیچوقت هم ترکش نکنم .....من خیلی دوسش دارم هیونگ.....بهت قول میدم هیونگ ، که هیچوقت قلبش و نشکنم ..... ) کاپل ها : هوپمین ، تهکوک، نامجین کاپل اصلی : هوپمین ژانر : اسمات ، عاشقانه و کمی غمگین 😁 🍀...