ییبو سیگارش رو زیر پاش له کرد و بیحوصله پرسید:
+حالا مطمئنی که کارش به دردمون میخوره؟؟هاشوان سری به نشونه تایید تکون داد و گفت:
#اگه تو کله خر بازی درنیاری آره! ببین ییبو! اگر این کارم از دست بدیم خودم میفرستمت پیش الهه ماه!ییبو بیخیال شونهای بالا انداخت و گفت:
+مگه چیکار میکنم؟؟#ببین اینجایی که داریم میریم عمارت یکی از بزرگترین تاجرای کشوره! میدونی فقط اگر شانس بیاریم و موندگار بشیم چقدر مزایا داره واسمون؟؟ بابا فکر میکنی پیشخدمتهای اینجا مثل پیشخدمتهای اون رستورانهای مسخرست که توشون کار میکردیم؟؟
+نمیدونم... ولی آخه... این شغلا به ما نمیخوره هاشوان! یکم زیادی ننره!
بعد اشارهای به لباس توی تنش کرد و گفت:
+اخه کدوم پیشخدمتی کت شلواری تنش میکنه که پولش اندازه حقوق یه سالشه؟؟#خب واسه همین میگم باید اینجا موندگار شیم دیگه احمق! اخه کجا دیگه میتونیم کاری با این حقوق و مزایا پیدا کنیم هان؟؟ اصلا همین کتی که میگی! همین رو میتونی تو جشن عروسیت تنت کنی تازه همه هم به به و چه چه میکنن که چه داماد خرپولی!
ییبو پوزخندی زد و گفت:
+کدوم عروسی آخه؟؟ عروسی هم پول میخواد هم یه امگای فسقلی و بقلی که تو محراب دست بندازی دور کمرش و بچسبونیش به خودت و وقتی که لپاش از خجالت حسابی گل انداخت یه بوسه فرانسو....هاشوان وسط حرفش پرید و گفت:
#بسه بسه... هیچ علاقهای به شنیدن فانتزیهات درباره جفتت رو ندارم!ییبو با لب و لوچه آویزون گفت:
+معلومه که نداری وقتی خودت یدونه حاضر و آمادهش رو تو خونه داری! هعییییی همه هم سن و سالام جفتاشونو پیدا کردن این وسط فقط سر منه که بیکلاه مونده!#الان وقت غمبرک گرفتن واسه بدبختیات نیست، دیگه تقریبا رسیدیم...
ییبو با حیرت نگاهی به قصر روبروش انداخت و گفت:
+واوووو! واقعا همینه؟؟ مطمئنی؟؟ ببینم مگه این مرده کیه؟؟ نکنه فکر کرده پادشاهی چیزیه؟؟#نه تنها خودش پادشاهه که بچههاشم مثل شاهزادهها بار آورده! من دفعه پیش که اینجا بودم یکی از پسراش رو دیدم... باورت نمیشه ییبو! مثل عصا قورت دادهها راه میرفت... غرور تو تک تک اعضای بدنش مشخص بود... همینطوری که راه میرفت مثل سگ پاچه میگرفت! نبودی ببینی چطور باهم مثل یه تیکه آشغال رفتار میکرد! اه لعنتی... باز یادم افتاد!!
ییبو حرصی گفت:
+من موندم این آلفاهای پولدار چرا انقدر از دماغ فیل افتادهن! خیلی دلم میخواد یه بار حال یکیشونو بگیرم!هاشوان با حرص پس کله ییبو زد و گفت:
#فکرشم نکن عوضی! نشنیدی گفتم به هیچ قیمتی نباید این کار رو از دست بدیم؟؟
#در ضمن... آلفا نیست
YOU ARE READING
ONESHOTS BOOK (Yizhan)
Historical Fictionوانشاتهایی با کاپل ییژان (شاید در آینده کاپلهای مرتبط دیگه هم اضافه بشه) ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄