Part Four

348 47 2
                                    

SE7EN
Genre: Criminal, Dram, Smut
Couple: Namjin
Part Four
By Agust_P
.
.
Tuesday, July11, 7:00 AM
نفس سردش رو محکم بیرون داد و قدم بلندی برداشت.  بعد مدت‌ها یونیفرم سرمه‌ای رنگش رو به تن کرده بود و شناسه کاربری که اوایل ورودش به اداره براش کلی ذوق و شوق به خرج داده بود، بی هدف به دور گردنش تاب میخورد.
طی تماسی که دیشب با اون‌شماره داشت. کیم نامجون هم جین رو به عقب نکشیدن تشویق کرده بود. حتی کیوی هم باهاشون موافق بود. در نتیجه سه به یک، جین‌امروز صبح رخت نظامش رو به تن کرد.
به محض ورود به اداره با یکی از همکارها روبه رو شد و لبخند کوتاهی زد.
~~
"اما اگه بهم شک کنه چی؟..من به حالت خیلی خوبی از اونجا خارج نشدم"
"نگران اون نباش..ففط عادی برخورد کن ..یکم گرفته باش و سعی کن طوری رفتار کنی که انگار مجبوری که اینکارو انجام بدی ولی مخالفت نکن..اینطوری بهت شک نمیکنه"
~~
لبخند کوتاهش رو جمع کرد و به داخل سالن قدم گذاشت.
نمیدونست با چه شجاعتی دوباره پاش رو داخل این لونه کفتار گذاشته ولی مطمئن بود هرچی که هست به تکیه اون صدای لعنتی پشت تلفنه.
"وای...هیونگ!"
با شنیدن صدای هیجان زده‌ای، نگاهش رو برگردوند و با دونسنگش روبه رو شد. جونگکوک قدم‌هاش رو سریعتر کرد و با چفت کردن بازوهاش به دور شونه های پهن هیونگش، اون رو درآغوش گرفت. 
"وای هیونگ..خوشحالم برگشتی..دلم برات تنگ شده بود"
جین لبخند محوی زد و سعی کرد حلقه محکم دورش رو کمی بازتر کنه.
"منم دلم برات تنگ شده بود کوکی..ولی الان دارم خفه میشم"
جونگکوک نگاه درشتش رو بالا آورد و با فهمیدن اوضاع دستاش رو سریع از دور بدن مرد باز کرد.
"اوه..ببخشید هیونگ..یکم هیجان زده شدم"
لبخد خجلی زد و دندون‌های خرگوشیش رو به رخ کشید.
جین لبخند محوش رو با دیدن نمک پسرک عمیق تر کرد و خواست لپای کیوتش رو بین انگشتاش بگیره.
'با همکارات زیاد خو نگیر..گوشه‌گیر شدنت بازیتو طبیعی‌تر میکنه'
دستش رو میانه راه پایین آورد و لبخندش رو جمع تر کرد.
با شنیدن صدای سرفه‌ای حواسش به طرفی جلب شد و رویش رو برگردوند.
مرد داخل اون پیراهن آبی آسمانیِ یونیفرم و لبخند مرموزش، دست جین رو مشت کرد.
"خوش اومدی کیم‌سوکجین..مشتاق دیدار!"
کوک با دیدن مافوقش احترام نظامی گذاشت.
جین عصبی مشت چفت شده‌اش رو روی کتش محکم کرد تا ناغافل فک مرد رو پایین نیاره.
'نذار بهت شک کنن..احساساتتو کنترل کن اگه میخوای مواظبت باشم!'
مشت محکمش به پشت کمرش رفت و با بالا اومدن دست آزادش کنار پیشونیش، پاهاش برای احترام نظامی خبردار رفت.
نیشخند پیروز مرد اذیتش میکرد. دلش میخواست اون مشت لعنتیش رو همین الان توی دندوناش فرود بیاره ولی امان از کیم‌نامجون. حتی یادآوری حرفهاش هم آرومش میکرد!
"مرخصی خوب بود؟...اتفاقا خوب شد امروز اومدی..یک‌کار جدید واست دارم"
جین دندونهای چفت شده‌اش رو تکون داد و گذاشت صداش بدون لرزش به گوش مرد برسه.
"خوب بود قربان..درخدمتم"
چشمهای پنهان پشت لنزش سفت و سخت داخل چشمهای تیره مرد دوخته شده بود و جز رگ برجسته کنار فکش بقیه اجزای صورتش خونسرد بودند.
سرگرد درحالی که قدمی عقب میگذاشت و به سمت دفتر میرفت، زیر لب زمزمه ‌ای کرد" زرنگی افسر کیم!..همراهم بیا"
بی توجه به کنایه مرد و جونگکوک خفه شده کنارش به سمت دفتر قدم برداشت.
به محض ورود به اتاقک اداری مرد، اندام کشیده‌اش رو کنار میز و درحال جابه‌جایی چندتا کاغذ دید.
"بشین"
جین مطیعانه به سمت کاناپه رفت و روی چرم خنک نشست.
انگشتاش درد گرفته بودند. ماهیچه های بیچاره اش هر لحظه برای آزاد شدنشون التماس میکردند ولی جین تنها راه خالی کردن عصبانیتش رو رها نمیکرد.
جانگ با برداشتن پرونده مورد نظرش روبه روی جین نشست و نگاهی بهش انداخت.
"دفعه پیش که اطلاعات درستی ندادی..گزارش عملیات قانون پایه یک ماموریته ..تا فردا صبح اطلاعاتی که بدست آوردی رو به دستم برسون..البته..اگر بدست آوردی!"
نیشخندی زد و با انداختن پرونده زرد رنگ روی میز، یک پاشو روی پای دیگرش انداخت.
سرگرد جانگ میدونست. خوب کیم نامجون رو میشناخت. شش سال از کل زندگیش رو پای گیرانداختنش گذاشته بود.  اون مرد بی گدار به آب نمیزد. طوری همه رو بازی میداد که حتی خدا هم راه دروشو بلد نبود!
مسلما اونقدر جرعت داشت که از اسم اصلی خودش برای همه کاراش استفاده کنه بدون ذره ای ترس از لو رفتن. پس کشتن یک پلیس نوپایِ بی خانواده اونقدرها هم براش کار سختی نبود. پس یا نقشه‌ای پشتش بود یا بازی‌ای درحال اجرا بود!
اون افسر واقعا دلربا بود و بازی کردن باهاش زیر زبون جانگ رو شیرین کرده بود چه برسه به کیم نامجون مستمر آزاد!
"ماموریت جدیدت"
با ابرو اشاره‌ای به پرونده روی میز کرد.
جین سمت ورقه‌ها خم شد و با گرفتن اونها بین دستاش اخم نسبتا غلیظی کرد.
تازه دوروز هم از اون ماموریت لعنتیش نگذشته بود و باز قرار بود بفرستتش تو تخت یکی دیگه؟!
با باز کردن پرونده نگاهی به داخلش انداخت و با دیدن نام تارگتش اخمش رو غلیظ تر کرد.
"جانگ هوسوک..ملقب به جِی..بازی گردانه"
نگاه جین با شنیدن صدای مرد بالا رفت و گوشهاش تیز شد
"یکجور نماینده‌اس..معامله ها، جابه‌جایی ها، بازی ها یا میتینگ‌ها همه گردن اونه ..ملاقات کردن باهاش حکم بلیط طلا رو برامون داره"
جین همچنان با اخم نگاهش رو بالا نگه داشت و پرونده رو محکم تر گرفت
"من..باید چیکار کنم"
تاکید محکمی روی 'من' کرد و به چشمهای نافذ مرد خیره شد.
سرگرد نیشخند عمیقی زد و با خم شدن روی میز نگاهش رو هدایت کرد.
"همون کاری که دفعه قبل کردی"
ته دل جین خالی شد. ماموریتش رو میدونست ولی هنوزهم کمی امید به درست نبودنش داشت. ورقه های پرونده رو محکم‌تر بین انگشتاش فشرد و به نگاه خیره‌اش عصبانیت هم اضافه کرد.
"مگه نگفتی رئیس این باند اون کیم لعنتیِ؟...من از اون نتونستم اطلاعاتی بدست بیارم چه برسه نوچه هاش!"
جانگ تچ تچ بلندی کرد و ابروهاش رو بالا انداخت
"نه نه نه...اشتباه نکن...این بازی با تمام بازی‌هایی که تا الان دیدی فرق داره "
نگاهش رو دقیق کرد و روی میز خم شد.
"توی این بازی برای پیدا کردن شاه.."
نمکدون صورتی رنگ رو بین انگشتاش گرفت و از روی میز بلند کرد " باید از خودش شروع کنی!"
اون رو بین انگشتاش تاب داد و با دقت بیشتری ادامه داد
"اگه شاه بهت اجازه بازی داد ..حالا میتونی سمت نوچه‌هاش بری"
نمکدون رو روی میز برگردوند و دستش رو دوطرفش گذاشت
"از سرباز و وزیرش شروع میکنی تا به قلعه‌اش برسی..وقتی همشون رو از دور خارج کردی"
دستش رو روی میز کشید و دور ظرف رو خالی کرد
"حالا تو میمونی و یک‌مشت اطلاعات..الان میتونی شاه رو توی مشتت بگیری!"
نمکدون رو بین انگشتاش فشرد و جلوی نگاه جین قرار داد.
جین غضبناک پرونده رو روی میز کوبوند و متقابلا خم شد
"و برای این بازی کثیفتون من باید تقاص پس بدم؟"
سرگرد نیشخندی زد و به حالت قبل برگشت.
"نه..تو فقط ماموریت هایی که بهت داده میشه رو انجام میدی"
نگاه هرزه‌اش رو روی لبای جین انداخت و ادامه داد
"کار تو فقط بازی با وزیر و اسبه...سربازارو بسپار به ما!"
ابرویی بالا انداخت و همزمان که نگاهش رو از لبای پسر میگرفت، برای خاتمه دادن بحث در خروجی رو نشون داد.
شقیقه جین نبض میزد و چشمهاش بخاطر فشار فک و لنز داغ کرده‌اش سرخ شده بود.
عصبی پرونده رو بین مشتش مچاله کرد و سمت در رفت. حتی لحظه‌ای نمیخواست اکسیژن داخل اتاق رو با اون شیطان شریک بشه. تا خروج کامل نفسش رو حبس نگه داشت و به محض بستن در اتاق، بازدمش رو محکم بیرون داد.
این حجم از سنگدلی و بی رحمی مرد قلبش رو به درد میاورد. هیچ چیز اون سرگرد شبیه به پلیس‌هایی که جین زندگیش رو باهاشون گذرونده بود، نبود. هدف اون سرگرد کثیف فقط خالی کردن عقده‌اش و نگه داشتن غرورش بود ولی محافظای جان مردم هدف دیگه ای داشتن. هدفی والاتر و قشنگ تر!
**
"عمو پدر مادرم کجا رفتن؟"
چشمهای درشت و ناهمسانش رو به مرد کلاه پوش دوخت و منتظر جواب سوالش شد.
مرد کلاه‌پوش درحالی که اخمی به روی پیشونی داشت، درحال کنکاش در پرونده درون دستش بود.
پرونده اول رو ورق زد و با رسیدن به قسمت مشخصات، نگاه دقیق‌تری بهش انداخت.
'نام: کیم یونجون
سن: ۳۷ سال
تولد: 1970, August17
فوت: 1997, October7
علت فوت: قتل
آلت فوت: Rossi352*
چگونگی فوت: فرد در هنگام سرقت از منزل شخصی‌اش بیدار شده و در مقاومت با سارقین به ضرب دو گلوله در قفسه سینه  به قتل رسیده است.
مظنون : نامعلوم
اطلاعات تکمیل کننده:-'
اخم غلیظ تری کرد و تند ورق دیگه‌ای زد. اینبار برای پیدا کردن اطلاعات دقیق‌تری موشکاف شد ولی چیزی تغییر نکرد.
'نام: کیم هانا
سن: ۳۵ سال
تولد: 1973, October17
فوت: 1997, October7
علت فوت: قتل
آلت فوت: ضرب و شتم
چگونگی فوت: فرد در هنگام سرقت از منزل شخصی‌اش بیدار شده. برای محافظت از فرزندش مورد ضرب و شتم سارقین قرار گرفته، با برخورد آبگاهش به پله دچار سکته قلبی شده و به قتل رسیده است.
مظنون: نامعلوم
اطلاعات تکمیل کننده:-'
بازدم لرزونش رو محکم بیرون داد و درحالی که یقه یونیفرم خیس از عرقش رو جابه‌جا میکرد، ورق دیگه‌ای زد.
با دیدن عکس سه درچهار پسربچه کوچکی بجای عکس جسدش آه عمیقی کشید.
'نام: کیم سوکجین
سن:۵ سال
تولد: 1993, December7
فوت:-
علت فوت:-
آلت فوت:-
چگونگی فوت:-
مظنون:-'
با پیدا نکردن اطلاعات خاصی، نظرش به کادر پر شده پایین برگه جلب شد و با کمی بالا آوردن پرونده، اون رو با دقت زمزمه کرد
'اطلاعات تکمیل کننده: کیم سوکجین فرزند کیم هانا و کیم یونجون در شب هفت اکتبر 1997 توسط آلودگی صوتی بیدار شده و متوجه سارقین میشود. برای بیدار کردن خانواده‌اش به سمت اتاق شخصی شان پا تند کرده و در بین راه توسط یکی از مظنونین گرفتار میشود. سارق دستهای وی را با انگشتانی به قطر ۶ میلی‌متر میبندد ولی پدر و مادر کیم سوکجین در همان‌هنگام بیدار شده و با سارقین مقاومت میکنند.
کیم‌سوکجین اولین کسی است که سارقین را دیده است..'
پرونده بین دستهای مرد شل شد و نگاه غمزده‌اش به زمین‌دوخته شد. توی پرونده از اقوام یا خانواده نزدیک چیزی ذکر نشده بود. یعنی اون پسر بچه کسی رو نداشت. از طرفی دیگر اولین کسی بود که اون دزدارو دیده بود و به امکان خیلی بالا کلی سوال و بازجویی ازش میشد.
"عمو؟"
با حس کشیده شدن یونیفرمش نگاهش رو از زمین گرفت و به پسرک کنار پاهاش داد. لباس خواب سفید و کثیف شده ای تنش بود و دور دستهای تپل و سفیدش کبودی بنفش رنگی مشاهده میشد.
مرد تک سرفه‌ای کرد و بازدمش رو محکم بیرون داد
"چیشده عمو؟"
چشمهای درشت پسر پلکی زد و لبهای خشک شده‌اش ازهم باز شد " پدرو مادرم کجا رفتن عمو؟"
افسر هان نگاهی به شیشه سکوریت کنارش انداخت و با دیدن دو جنازه پوشونده شده با ملحفه، اشکی از گوشه چشمش پایین ریخت. اون‌بچه خیلی تنها بود. اگه میتونست همین الان بغلش میکرد و با تمام وجود دست و پاهای یخ زده اش رو گرم‌میکرد. حتی اونو با خودش میبرد و تو اتاقک کوچیک اجاره‌ایش قایم میکرد، ولی نمیتونست حتی اگه خودش رو به آب و آتیش هم میزد نمیتونست سرپرستی اون بچه رو قبول کنه. آهی کشید و با گرفتن دستهای کوچیک پسر، اون رو از پیراهنش جدا کرد.
روی زانوهاش نشست و مچ های دردناک پسرک رو بین دستهاش گرفت. " اونا رفتن سفر عمو..یک سفر طولانی ولی برمیگردن ..حتما برمیگردن"
جمله آخرش رو زمزمه وار گفت و نگاهش به لبهای ورچیده شده پسرک جلب شد.
"بدون من رفتن سفر؟"
مرد هُل کرد و با کشیدن خودش به سمت جلو سعی کرد به پسرک نزدیک تر بشه. " نه عمو بدون تو نرفتن..فقط..فقط"
نگاهی به دوروبر انداخت و برای پیدا کردن بهونه درستی به همه جا چنگ زد. با دیدن طرح آلبالو کوچیکی روی لباس خواب پسرک سرفه کوتاهی کرد." فقط اونجا..پر از آلبالوعه..بعد مامانی فکر میکرد تو به آلبالو حساسیت داری..یعنی اگه آلبالو بخوری مریض میشی..واسه همین تورو نبرد که مریض نشی"
پشت هم و تیکه تیکه زمزمه کرد و سرش رو تکون داد.
"مامانی منو نبرد پیش آلبالو ها که مریض نشم؟"
افسر سرش رو پشت هم تکون داد و با جلو کشیدن پسرک، سرش رو مقابل سر گِردش قرار داد.
"آره عمو..و تاوقتی که مامان و بابات برگردن..من تورو میبرم پیش یک عمو و خاله مهربون که اونجا مراقبت باشن..باشه؟"
جین چشمهای درشت و لبهای قلوه‌ایش رو ورچید و با تکون دادن آروم سرش موافقت کرد.
افسر هان بازدم محکمش رو بیرون داد و با در آغوش گرفتن هیکل نحیفش، سرش رو نوازش کرد. نمیتونست ازش محافظت کنه و باید اون رو به دست پرورشگاه میسپرد. ولی تنها قولی که تونست تو دلش بهش بده، پیدا کردن قاتلین خانواده‌اش بود!
~~
عصبی قدم‌های تندش رو به سمت خروجی اداره طی کرد و با رسیدن به ماشینش، درحالی که پرونده بین دستهاش مچاله میشد، لگدی به چرخش زد.
"مرتیکه دیک‌هد روانی...من هرزه‌ات نیستم..عوضی××"
درحالی که از عصبانیت، زیر لب فحش‌هایی رو زمزمه میکرد، دست برد و موبایلش رو از جیبش درآورد.
همزمان به سمت در راننده رفت و درحالی که  هفتمین شماره ثبت شده در مخاطبینش رو لمس میکرد، داخل ماشین نشست.
با هربوقی که میخورد، نفس عمیقی برای آروم کردن حرارت سرش میکشید. دستهای لرزونش که تالان متوجه‌شون نشده بود، قدرت خودشون رو از دست داده بودند. حتی دیگه نمیخواست موبایل رو نگه داره.
با قطع شدن بوق و وصل شدن تماس، گوش به سکوت پشت خط داد. " نامجون شی؟" با استیصال گفت و منتظر موند
"چیشده؟"
با شنیدن صداش بازدمش رو بیرون داد و به پشتی صندلی تکیه داد. "این سرگرد لعنتی بهم ماموریت جدید داده...میخواد باز برم..برم.."
صداش تحلیل رفت و نتونست 'زیرخواب یکی شم' رو زمزمه کنه.
"مشخصات فرد جیه؟"
جین پرونده رو آروم آورد بالا و نگاهی بهش انداخت
"جانگ هوسوک..ملقب به جی..بازی گردان"
"مکان؟"
جین‌اخمی کرد و به برگه کوچیک بین انگشتاش خیره شد
"کلاب Red Moon..دوشنبه..ساعت هفت شب"
"هومم..نگران نباش..کاری که بهت گفته رو انجام بده ..نذار بهت شک کنن"
جین ناباورانه کمی به جلو خم شد و با همون لرزش‌دستاش گوشی رو محکم تر گرفت" چی؟..کیم نامجون شی مثل اینکه منو با هرزه اشتباه گرفتی..من زیر خواب این و اون نیستم"
با حرص زمزمه کرد و با سکوت مرد عصبی تر شد
"میشنوی چی میگم؟..من اون مهره لعنتی تو دستای شما نیستم که هر غلطی-"
"کیم سوکجین!"
با داد نسبتا بلندی که زد، حرف جین بریده شد.
"مگه به من اعتماد نکردی؟..هان؟"
جین سکوت کرد و به صدای عصبی مرد گوش سپرد
"تو به من اعتماد کردی منم گفتم مواظبتم"
جین کمی ریلکس شد و ناخوداگاه به پشتی صندلی تکیه داد.
"شنیدی؟"
دستی که حالا لرزشش کم شده بود رو شل کرد و پرونده از بین انگشتاش پایین افتاد.
"من مواظبتم!"

SE7ENHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin