Part Five

283 38 1
                                    

SE7EN
Genre: Criminal, Smut, Dram
Couple:Namjin
Part Five
By Agust_P
.
.
Monday, July17, 7:27 PM
هق هق هاش آرومتر شده بود. حالا میتونست راحت‌تر نفس بکشه. دم‌های عمیق میکشید و عطر خنک مرد رو وارد ریه‌هاش میکرد.
بعد از اون حمله عصبی که بهش دست داده بود، تازه اثراتش داشت بروز میداد. احساس ضعف تو زانوهاش میکرد.
محکم‌تر گردن مرد رو گرفت تا از افتادنش جلوگیری کنه.
نامجون با حس لرزش‌ پاهای پسر، دستهاش رو جلو برد و رونهای لاغرش رو بین انگشتاش گرفت.
با یک حرکت بلندش کرد و روی پاهای خودش نشوند.
جین با حس سکون روی پاهای مرد، خودش رو رها کرد و سرش رو روی شونه‌اش گذاشت.
نامجون در سکوت دستش رو بالا برد و پشت جین رو نوازش کرد. آروم دستش رو از بالا به پایین میکشید. با رسیدن دستش به کمرش، صدای جیرینگی اومد و لرزی به تن جین افتاد.
زنجیر‌های دور شکم و پهلوش شروع به تکون خوردن کرده بودند و بدن گرمشو با سرماشون به لرزه انداخته بودند.
"کی بهت این لباسارو داده بود؟"
جین لب پایینش رو گاز گرفت، کمی خودش رو بلند کرد و سرش رو با خجالت روبه‌روی سر مرد قرار داد.
"مسئول بار.."
نامجون اخمی کرد و دست آزادش رو از روی رونهای پسر برداشت و به سمت شکمش برد.
جین نفسی کشید و نگاهش رو بالا برد. نامجون چشمهای خمارش رو توی چشمهای پوشونده شده پسر دوخت و دستش رو متوقف نکرد.
با لمس زنجیرهای زیر پیراهن، شکم جین با سرعت بیشتری بالا پایین میرفت و نفس‌های تندش از بین لبهای سرخ و باز شده‌اش به بیرون پرت میشد.
نگاه نامجون بین راه از چشمهای به لبهاش افتاد و لیسی به لب پایین خودش زد.
جین مسخ شده بود. لمس آروم مرد روی شکمش، دست داغش روی کمرش و نگاه خمارش روی لبهاش داشت دیوونش میکرد.
با جلو اومدن سر نامجون، لبهای جین مثل ماهی بازو بسته شدند.
دست مرد آروم و نوازش‌گر مسیر زنجیر رو از روی پیراهن نوازش میکرد و جین هیپنوتیزم شده رو بیشتر سمت خودش میکشید.
فاصله بین لبهاشون کمتر از بند انگشت بود.
مغز جین قفل کرده بود، بدنش داشت از قلبش دستور میگرفت.
جوری به نامجون اعتماد کرده بود که رابطه داشتن دوباره‌اش با اون مرد، دستهاش رو به لرزش نمینداخت!
نامجون نگاهش رو از لبهای سرخ و باز پسر گرفت و به چشمهاش داد‌. با دیدن‌سیاهی عنبیه‌هاش اخمی کرد و در همون‌فاصله زمزمه کرد "لنزاتو دربیار"
جین نگاه خمارش به مرد دوخت و اخم ثانیه‌ای کرد.
مطیعانه انگشتش رو بالا برد و لنزهای بی مصرف رو از داخل چشمهاش بیرون کشید.
بخاطر ساعات زیادی که اون شیشه ها رو داشت، چشمهاش حساس شده بودند. به محض خروج لنزها، اشک کوچیکی از کناره چشم پسر سرریز شد و نگاه نامجون رو برانگیخت.
پلکهای جین بالا رفت و اقیانوسش مقابل چشمهای مرد قرار گرفت. نگاه سرگدون مرد حالا آروم شده بود. دریاش رو پیدا کرده بود!
بدون مکث سرش رو جلو برد و لبهای خیس جین رو اسیر کرد.
پسرک لنزهای سر انگشتاش رو همونطور رها کرد و دستهاش رو روی شونه‌های مرد برگردوند.
بوسه بینشون عمق گرفت. نامجون با دستش فشاری به کمر پسر وارد کرد و بدنش رو بیشتر به خودش چسبوند.
جین سرش رو کج کرد و گذاشت زبون سرگردون نامجون داخل دهنش بچرخه.
مرد از نوازش شکم پسر نگذشت و همونطور که به لمس اون زنجیرها ادامه میداد، نفس رو از جین میدزدید.
با حس چنگ شده دستهای جین روی شونه‌اش، بوسه رو قطع کرد ولی فاصله بند انگشتی بینشون رو حفظ کرد.
نفس های تندشون باهم قاطی میشد و نگاه‌های داغشون بهم دوخته شده بود.
"درش بیار.."
نامجون با صدای بم شده‌ای روی نفس های پسر زمزمه کرد و بدنش رو ببشتر به خودش چسبوند
"کتمو.. درش بیار"
جین مکثی کرد و دستاش رو سمت تک دکمه بسته شده کت تیره مرد برد. با سرعت غیر قابل باوری کت رو از تن مرد کند و روی زمین انداخت.
سرش رو سمت نامجون برگردوند و با دیدن شولدر هولستر* سیاه رنگ دور کتفش نفسش حبس شد. کلت نقره‌ای رنگ دسته چرمی داخل غلافش خوابیده بود و دستهای آروم جین رو به لرزه انداخت.
نامجون با مکث پسر نگاهش رو به تفنگ داد و سریع دستش رو از شکم پسر به سمت گردنش برد. اون رو سمت خودش برگردوند و بوسه جدیدی رو از سر گرفت.
لرزش‌دستهای افسر رو حس میکرد. با اطمینان از بسته بودن چشمهای پسر، بوسه رو عمیق‌تر کرد و با احتیاط قلاف رو از دور کتفش بیرون کشید.
اسلحه رو آروم روی میز گذاشت و با عجله دستهاش رو برای باز کردن جلیقه‌‌اش برگردوند.
کم پیش میومد توی رابطه‌ای لباس‌هاش رو دربیاره، مخصوصا پیراهنش رو!
ولی اینبار فرق داشت. میشد گفت جین فرق داشت!
میخواست با درآوردن لباس‌هاش بهش حس امنیت بده. بهش بگه که اونم مشتاق این رابطه‌است. میخواست بهش بفهمونه جین هرزه دست اون جانگ عوضی نیست که جلوی هرکس و ناکسی لخت شه!
بوسه عمیقشون با باز شدن دکمه‌های پیراهن سفید نامجون قطع شد.
پلکهای جین باز شد و نگاه دریاییش به کنار کتف مرد رفت.
با نبودن اون‌اسلحه، درثانیه منحرف چیز دیگه‌ای شد.
پوست برنزه و اندام عضله‌ایِ کیم نامجون روبه روش بود.
اولین بار بود داشت اون مرد رو بدون پوشش میدید.
نگاه مسخ شده‌اش رو به تیکه تیکه بدنش دوخت و دستهاش رو برای کنار دادن پیراهن سفیدش جلو برد.
با نمایان شدن کامل بدن مرد، دستهاش روی اون گذاشت و لمس کرد. لمسهای آرومش لبحند محوی روی لبهای نامجون میاورد.
جین دستی به ترقوه های مرد کشید و لمس انگشتاش رو تا سینه های برجسته‌اش ادامه داد.
با دیدن تتوی هفت نسبتا کوچیکی روی سینه سمت چپش، انگشتش رو نوازش وار روی اون کشید. بنظر برجسته تر از یک تتو میومد، دستش رو محکم تر روش کشید و متوقف شد
اون یک زخم بود!
زخمی که با رنگ تیره پوشونده بود و این اخم جین رو برمی انگیخت "هفت؟"
"عدد مورد علاقمه"
با جواب دادن مرد، سرش رو بالا برد و نگاهش رو به لبخند محو ژکوندش دوخت.
جین با یادآوری چیزی سرش رو برگردند و به هفت سرخ روی در خیره شد. "تو این اتاقو انتخاب کردی؟"
نامجون لبخندش رو عمیق تر کرد و ابروهاش رو بالا انداخت
"اسم این کلاب چیه؟"
جین سرش رو به سمت برگردوند "رد موون؟"
نامجون تایید کرد و سرش رو کمی جلو برد "لقب من چیه؟"
جین یاد آوری اسم مستعار مرد با تردید زمزمه کرد"آر اِم؟"
نامجون تایید دوباره ای کرد و با ابروهای بالا رفته به پسر خیره شد.
جین اخمی کرد و به منظور مرد فکر کرد.Red Moon باRM ؟
ناگهان جرقه‌ای به ذهنش زد. اول اسم کلاب لقبش بود!
نگاه شگفت زده‌‌اش رو به مرد دوخت" این بار مال توعه!"
نامجون لبخندی بهش زد و تایید کرد.
جین هیجان زده کمی خودش رو روی پاهای مرد بالا پایین کرد
"ولی سرگرد ...نمیدونه نه؟"
نامجون سرش رو به نشانه منفی تکون داد "هیچ اثری از من داخل این بار پیدا نمیشه"
با یادآوری چیزی نچی کرد " البته بجز اون هوسوک رو مخ!"
چشمهای جین گرد شد. نگاهش رو بالا برد و دور اتاق چرخوند. با دیدن در نیمه باز و مخفی گوشه اتاق، ضربان قلبش بالا رفت
"تو از اول اینجا بودی!"
زیرلب زمزمه کرد و نگاه آروم شده‌اش رو به مرد داد.
نامجون کمی خودش رو بالا کشید و فاصلشون رو کم کرد.
جین ضربان قلب بالا رفته‌اش رو نمیتونیت کنترل کنه. نامجون خوش قول ترین آدمی بود که جین تابحال تو زندگیش دیده بود!
اینبار با دیدن لبهای مرد از شدت ذوق پیشقدم شد واون هارو بین لبهاش کشید. جین یکی رو داشت. بدون قرار داد، بدون دروغ اون نامجون رو داشت. نامجون بدون گرفتن قولی ازش بدون معامله ازش مواظبت میکرد. این دل جین رو میلرزوند.
با بوسه هات بینشون نامجون تعلل نکرد و پیراهن ساتن پسر رو از تنش بیرون کشید. با افتادن پیراهن از شونه های جین،
بوسه قطع شد و چشمهای منتظر نامجون مستقیم به اندامش افتاد.زنجیر های نقره‌ای و ظریف از دور گردنش به پشت کمرش میرفتند و دوباره دور شکمش پیچیده میشدند.
برق نگین‌های کوچیک زنجیر روی بدن سفید و بدون لک جین، نفس های نامجون رو تند میکرد "بی نقصی.."
بی اراده زمزمه کرد و دستش رو روی اندام جین گذاشت.
با حس لرزش کم و گونه ها و گوشهای سرخ شده از خجالتش لبخندی زد و دستش رو آروم برداشت.
نمیخواست اذیتش کنه. اون‌پسر هردفعه هم با نامجون رابطه داشته باشه بازهم باکره بود. بازهم پاک بود.
نامجون بوسه جدیدی رو شروع کرد و با بغل کردن اندام پسر، از جاش بلند شد.
رونهای نسبتا تو پر جین رو روی دستهاش بلند کرد و روی دراور کنارش گذاشت. همزمان که بوسه رو ادامه میداد. پیراهن سفیدش رو درآورد و بدون مکث دور شونه پسر پیچید.
جین که از خجالت خالی بودن شونه ‌هاش سرخ شده بود، با حس  پیراهن سفید مملو از عطر خنک مرد، احساس آرامش کرد.
دستهاش رو دخل آستیناش کرد و همزمان گذاشت لبهای مرد فراتر از حدش بره.
توی اون پیراهن احساس امنیت میکرد.
نامجون بوسه‌ای روی ترقوه پسر گذاشت و زبونش رو در امتداد زنجیر قرار داد.
همونطور که اون جسم سرد رو خیس میکرد، پوست سفید زیرش رو هم به داغی میکشوند.
بوسه دیگه‌ای به زیر گردن پسر کاشت و دستهاش رو برای بیرون کشیدن شلوار جذبش جلو برد.
جین بدون مخالفت گذاشت مرد دکمه‌های اون پارچه جذب و لعنتی رو باز کنه. حتی اگه میمرد هم دوباره اون شلوار رو نمیپوشید. داخلش نمیتونست حتی نفس بکشه.
بوسه خیس مرد روی گردنش لرزی به اندامش انداخت و باعث شد صدای جیرینگ زنجیرها بار دیگه بلند بشه.
"ملودی رو کامل کن جینی"
با صدای بم شده زیر گوشش زمزمه کرد و شلوار سفید رنگ رو با بلند کردن کمر پسر از پاهاش بیرون کشید.
جین با گرفتن منظور مرد، بازدمش رو محکم بیرون داد.
نامجون بوسه های داغش رو به مکش های دردناک تبدیل کرد.
اینبار صدای جیرینگ زنجیرهای نقره‌‌ای سازی بود که برای آوای ناله‌های جین نواخته میشد. ملودی کامل شده بود.
نفسهای داغ نامجون، ناله‌های تو گلویی جین و لرزش زنجیرها ملودی بی نقصی رو ساخته بودند.
جین دستهاش رو که درکمال تعجب نمی لرزیدند، بالا برد و دور گردن مرد حلقه کرد.
"دیگه نمیتونم نامجون"
نامجون نیشخندی زد و با گرفتن کمر پسر، اون رو روی زمین گذاشت. برعکسش کرد و پشتش قرار گرفت. گذاشت چهره خیس عرق و نگاه‌های خواستنیشون داخل آینه به رخ کشیده بشه.
جین از داخل آینه نگاهش رو به نامجون که درحال درآوردن انگشتراش بود، دوخت. با آرامش انگشترهای نگین‌دار دست راستش رو درمیاورد و اون‌رو برای خیس کردن حفره‌اش آماده میکرد.
پاهای جین با دیدن این صحنه به لرزش افتاده بود.
مرد سمت تخت رفت و با پیدا کردن تیوب لوب از داخل کشو، بدون مکث اون رو روی انگشتاش ریخت و سمت جین برگشت.
لوب قرمز رنگ با اسانس آلبالو، عطر شیرینی رو داخل اتاق پخش کرده بود.
نامجون پشت پسر قرار گرفت و با دیدن لرزشهای کم روناش، خم شد و بوسه روی اونها زد.
با دست آزادش کمی اون هارو فاصله داد و یکی از انگشتای خیسش رو دور حفره‌اش کشید.
دست چپش رو دور کمر جین پیچید و اون رو به خودش نزدیک تر کرد.
جین‌نگاه خمارش رو از داخل آینه به مرد دوخت و با یادآوری چیزی، بدون فکر زمزمه کرد" من..به آلبالو حساسیت دارم"
نامجون نیشخند محوی زد و دهنش رو به گوش پسر چسبوند "این فقط اسانسه بیبی..ضرری برات نداره"
جین با داخل شدن انگشت وسط مرد، هیسی کشید و سرش رو به شونه‌اش چسبوند.
نامجون آروم‌انگشتش رو درونش تکون میداد و با حس نرمی حفره نیشخند بلندی زد "فکرش رو میکردی توی این شرایط قرار بگیری؟"
نگاهی به حفره‌اش انداخت و سرجاش برگشت"آماده‌ بودی!"
جین سرش رو به نشانه منفی تکون داد "نه..ولی احتیاط..شرط عقله!"
نامجون خنده کوتاهی کنار گوش پسر کرد و دوتا انگشت رو همزمان وارد کرد.
جین جیغ کوتاهی کشید و سرش رو پایین انداخت"دارم..میوفتم"
زیرلب با نفس نفس گفت. نامجون دستش رو محکم تر دور کمرش پیچید و گذاشت وزنش روی ساعدش بیوفته.
رونهاش با حرکت سه تا انگشت نسبتا کلفت مرد، میلرزید. ناله هاش حالا دیگه دست خودش نبود. عضو بیچاره‌اش درحال انفجار بود.
لبه میز رو محکم بین دستش گرفت و برای لذت بیشتر التماس کرد"بسه..خودت"
آب دهنش‌رو قورت داد و چشمهای خیس شده اش رو بالا برد
"خودت رو میخوام"
نامجون با دیدن تضاد نگاه بی شرم و گوشهای سرخ شده جین، پوزخندی زد و طی حرکتی انگشتاش رو بیرون کشید.
"آه..نه"
جین ناله غرولندی کرد و سرش رو روی میزگذاشت.
با باز شدن دست نامجون از دور کمرش احساس افتادن میکرد.
بدنش داشت سمت پایین خم میشد.
نام بدون مکث کمربند چرمش رو باز کرد وبا باز کردن دکمه‌های شلوارش شاهکاری که جین با صدای ناله ها و دریای خیس چشمهاش درست کرده بود به بیرون پرت شد.
نامجون هیسی از تاثیر سرمای اتاق روی عضو داغش کشید و با برداشتن لوب از روی میز کنار مبل، اون رو روی عضوش خالی کرد.
دستش رو به دور کمر جین برگردوند و اندام خمیده‌اش رو دوباره بالا کشید.
با دست آزادش، چونه پسر رو گرفت و بالا آورد.
از داخل آینه نگاهی به چشمهای خیس پسر انداخت. میخواست بهش نگاه کنه تا درد و لذتش رو تشخیص بده.
لبهاش رو به گوشش چسبوند و با صدای بم شده‌ای زمزمه کرد
"آماده‌ای جینی؟"
تایید سر پسربا حس خیس شدن دست پیچیده شده دور کمرش همراه شد.
نامجون نگاهی به شکم پسر انداخت و لبخند ژکوندی زد. پسرکش ارضا شده بود!
دستش رو از روی چونه جین برداشت و حالت نوازش وار روی رونش کشید. بعد از ارضا شدن، بدن پسر حساس میشد و نمیخواست با یهویی وارد کردن عضوش به داخل شوکش کنه.
با حس آروم‌شدن لرزش‌ها دستش رو به زیر چونش برگردوند و نگاهاشون رو بهم‌دوخت.
بدن جین‌کاملا بهش چسبیده بود و حالا عضو راست شده نامجون بین دولپ باسن جین تکون میخورد.
"آه‌...نامی..تمومش کن..دیگه نمیتونم وایسم"
نامجون جوابی نداد و بدون مکث سرعضوش رو روی حفره پسر تنظیم کرد.
دست دور شکمش رو محکم کرد و به سمت خودش کشید.
با این حرکت کل عضو کامل واردش شد و باعث جیغ بلند جین و بلند شدن پاهاش از روی ازمین شد.
"وای..دردداره..وای..نامجون!"
تقریبا با جیغ زمزمه کرد و گذاشت اشکهای درشتش روی دستهای مرد فرود بیاد.
نامجون بدون هیج تکون خوردنی کمر پسر رو ثابت نگه داشت و بوسه‌ای روی لاله گوشش زد
"هشش..آروم باش بیبی..آروم..تکون‌بخوری بدتره"
جین پایین تنش رو ثابت نگه داشت و یک دستش رو از روی میز بلند کرد و به پشت گردن مرد برد.
موهاش رو بین انگشتاش گرفت و ناله هاش رو با گرفتن لبش بین دندوناش آرومتر کرد.
"خوبه..خوبه بیبی"
حفره‌اش داشت عادت میکرد. فقط نباید تکون میخورد.
نامجون بوسه‌های صدا دارش رو روی شونه جین فرود میاورد و با دست زیر شکمش سعی میکرد بدن سبکش رو روی خودش بندازه.
جین بازدمش رو محکم بیرون داد و آروم موهای مرد رو رها کرد. دردش کمتر شده بود. بجای پشت گردن، شونه‌اش رو گرفت و سرش رو برای گرفتن بوسه کوتاهی چرخوند.
"حرکت کن"
نامجون بعد از زدن بوسه کوتاهی روی لبهاش شنید و آروم کمرش رو تکون داد.
ناله کوتاه و توگلویی جین با برگشتن سرش شروع شد و به کمر متحرک نامجون، سرعت بیشتری داد.
جین با حس کنترل نداشتن نامجون روی حرکاتش، شونه‌اش رو ول کرد و دوباره روی میز خم شد.
مرد با آزادی بیشتر دوتا دستاش رو روی پهلوهای جین گذاشت و با تمرکز بیشتر، سرعتش رو بالا برد.
صدای بهم خوردن زنجیرها و ناله های کوتاه جین توی صدای تکون خوردن دراور گم شده بود و کل اتاق رو پر سروصدا کرده بود.
نامجون غرشی از تنگی دور عضوش زیرلب کرد و چنگی به باسن سفید پسر زد. لذتش غیرفابل مقایسه بود. نمیدونست چرافقط این پسر انقدر بهش لذت میداد. انقدر خونش رو به جوش‌و‌خروش مینداخت.
"فاک"
با لرزش جین دور عضوش زیرلب زمزمه کرد و روی بدنش خم شد.سرش رو بالا آورد و به صدای ناله هاش گوش سپرد.
نگاه خیس جین بالا اومد و برای پیدا کردن چشمهای خمار مرد، داخل آیینه گشت.
با افتادن چشماش به چیزی نفسهاش تندتر شد.
برق نقره‌ایش داشت اذیتش میکرد. ناله‌هاش حالا هق هق شده بود.
صدای شلیک گلوله توی سرش بود. جیغ مادرش، فریاد پدرش و خون!
'آپااا'
نگاه نامجون از داخل آیینه به نگاه ترسیده پسر افتاد. مسیرچشمهاش رو دنبال کرد و به قلاف اسلحه‌اش رسید.
ضرباتش رو آروم کرد و با مکثی، اسلحه رو از روی میز برداشت.
با بیرون کشیدن اون از قلاف، به‌وضوح لرزش بدن پسر رو میتونست حس کنه. صدای تند نفسهاش رو میشنید. تکون خوردن سرسام آور زنجیرارو میشنید.
ماشه سوم رو کشید و اسلحه رو آماده کرد.
جین میلرزید. سینه‌اش به خس خس افتاده بود. نامجون میخواست جیکار کنه؟
مرد بدن پسر رو به خوش چسبوند و نگاه جدیشو از داخل آیینه به چشمهای ترسیده جین دوخت.
اسلحه رو بالا برد و روی شقیقه‌اش گذاشت.
عضوش هنوز داخل حفره‌اش بود و اسلحه روی سرش..
جین احساس مردن میکرد. همه وجودش قفل کرده بود.
"این اسلحه رو میبینی؟"
با صدای بم‌شده‌اش زیر گوش پسر گفت و نگاه ترسناکش رو نگه داشت. "آماده به شلیکه و میتونه با یک تیر مغزت رو سوراخ کنه!"
بدن جین به لرزه افتاد و نگاه ترسیده‌اش هنوز به چشمهای مرد خیره بود.
"ولی تا وقتی من هستم و تو جزو خانوادمی، یکی هست که بیاد و این رو از روی شقیه‌ات برداره!"
اسلحه رو آروم پایین آورد و روی میز گذاشت
"یکی هست مراقبت باشه"
اشکی از گوشه چشم جین‌پایین اومد و نامجون بین راه اون‌رو با لبهاش شکار کرد
"من هستم جینی!"
..

SE7ENWhere stories live. Discover now