به محض وارد شدن به خونه متوجه محیط سرد و تاریک اونجا شد
با برداشتن قدم اول صدای کلاغ باعث شد آب دهنش که سنگین شده بود روز به زور قورت بده ...اوکی جونگکوک کونت سفت بچسب که قراره به فاک بری!
آهسته قدم هاشو سمت اتاقش تند کرد و به احتمال یک در هزار« فرار از این مصیبت» دل خوش کرد+ جئون
جونگکوکاوپس ... با شنیدن صدای پاپاش اهسته سمت مبل چرخید و فقط چندتا شاخه موی فندوقی پاپا جینش توی دید بود که همونم سلول سلول بدنشو سیخ کرده بود ...
اطراف خونه چشم گردوند شاید بتونه ناجیشو پیدا کنه
+ دنبال کسی می گردی جونگ کوک؟!
پسر لبش آروم گاز گرفت اگه میگفت پدرش میتونه نفساشو هم بشماره دروغ نگفته بود ...
چه برسه فرار از دستش اونم چی با دوتا پای آدمیزاد ...
# چی میدی لو ات ندم ؟!
با شنیدن صدای شوگا چشاش گرد شد توی ذهنش تشر زد
_ بیا از من این بارو بگذر همین الان پاپا جگرمو میده شاهینش ببلعه
شوگا روی زمین نشست لیسی به پاش زد
#ولی اگه من دهن باز کنم ممکنه کونت کباب شه و جنگل رو شام بده ...
نگاهشو روی باسن جونگکوک چرخوند لیسی به دندونش زد
# البته بد فکری هم نیستا !
پسر با حس تیرکشیدن باسنش دستشو دورانی روی ماتحتش کشید
_ سگ خورد ! قبوله
#یه سگی نشونت میدم پری کج و کوله
+ جونگکوک !
قدم های سمت مبل تند کرد و مثل پسربچه مودب که سرتا پاشو گلی گرده بود منتظر استارت غرها و شاید تنبیهات پدرش موند
_ سلام آپا ...
جین سری تکون داد و نگاهش روی لباسهای رنگی شده پسر گردوند
+ خوب جئون جانگکوک تا الان کجا بودی ؟ و چکار میکردی ؟!
پسر پشت گردنش رو خاروند و همچنان داخل خونه دنبال نامجون گشت
+ اینکه چشمات اینجور داخل خونه پرسه میزنه مشخص میکنه که گند زدی و الان دنبال جون می گردی درسته کوک؟!
&بهتر نیست تمومش کنی سوکجین؟!
بچه نیست که داری باهاش اینجوری رفتار می کنی؟!با شنیدن صدای پدرش از اطراف راه پله لباشو لوچ کرد با چشمای پاپی طور بهش خیره شد
جین کفری به نامجون نگاه کرد و زمزمه کرد : ما قبلاً با همدیگه راجع به این قضیه بحث کردیم کیم نامجون ، راجب تربیت کوک خالت نکن ... به تو باشه فردا باید از دهن چند تا گرگ و شغال درش بیارم اینجا جنگله و شوخی نداره نمیدونم با شما پدر و پسر کی قرار به نتیجه درستی برسیم
BẠN ĐANG ĐỌC
King Of Dragon |Vkook|
Fanfictionچی میشد اگه یه روز از روزای عادی ، وقتی تهیونگ در حال نقاشی از یه منظره ی آبشار توی جنگل بود ، چشمش به پسر مو شکلاتی، با چشمای توسی بیفته که داره زیر زیری اونو میپاد + تو ، چشمات ، به مقدسات قسم خودم دیدم الان رنگ چشمات عوض شد ... قرمز شد ... خودم...