حلقه ی دست های مرد بزرگتر از هم باز شدن و مرد دیگه به سرفه افتاد.
_ خیلی... روانی ای... داشتی می کشتیم...
چان دستش رو روی شونه اش گذاشت و نگاهش رو به زیر انداخت.
بیکن که سرفه هاش قطع شده بود، دستش رو پس زد و کنارش عبور کرد تا بیرون از آشپزخونه بره.
_ و چرا فکر کردی من دم مرگ راستش رو به قاتلم میگم؟و شروع به دویدن کرد. چان فهمیده بود با خشونت کاری رو از پیش نمی بره بلکه لجبازی پسر رو بیشتر تحریک میکنه پس نفس عمیقی برای مسلط شدن به اعصاب بهم ریخته اش کشید و به دنبال اون پسرک رومخ از آشپزخونه خارج شد.
+ کاریت ندارم. بیا بشین اینجا باهم صحبت کنیم.
روی مبل نشست و منتظر نگاهش کرد اما بیکن که پشت دیوار اتاق خواب سنگر گرفته بود، مردد بود.
چانیول لحظه ای یاد دوست پسرش افتاد که سخت تونست حقیقت موجودیت بیکن رو باور کنه، الان که اون پسر جلوش بود شاید بهتر بود مدرکی برای باور بهترش و البته درمانش جور می کرد. بلند شد و به طرف اتاق خواب رفت تا گوشیش رو برداره که بیکن عقب تر رفت و فقط گنگ نگاهش کرد.
_ دوستش داری؟
چان جا خورد ولی دست انداخت و گوشیش رو برداشت بعد به طرفش چرخید. با اینکه جواب رو می دونیت ولی باز هم سوالش رو پرسید.
+ کی رو؟_ عمه ی من رو؟ خب بکهیون رو دیگه!
این سوال جدی چی بود این وسط؟ چینی به ابروهاش داد.
+معلومه که دوستش دارم. برای چی می پرسی؟پسر دست به سینه شد و قدمی طرفش برداشت.
_جناب سرگرد... من سکس نداشتم اما باید بدونی من و اون دو نفریم. اگه واقعا دوستش داری نباید مشترک بودن این بدن برات سوتفاهم ایجاد کنه... می گیری منظورم رو؟چان متوجه شده بود. منظور اون این بود که حتی اگه بیکن هم با کسی در رابطه باشه چانیول نباید این رو به پای دوست پسرش بنویسه چون اون هیچ خیانتی مرتکب نشده. پس سرش رو بالا و پایین کرد. بهتر بود این بحث همینجا بسته می شد.
+ مگه نگفتی گشنته؟ بیا بریم سوپت رو بخور.
دقیقه ای بعد هر دو پشت میز نشسته بودن و بیکن مشغول خوردن شد. چان هم ضبط فیلم رو روشن کرد و سعی کرد بدون جلب توجه دوربینش رو سمت مرد مقابلش بگیره.
+ یکم از خودت برام بگو.
_ این چه سوال تخمی ایه؟ و چرا فکر کردی بهش جواب میدم؟
خب... اگه اون پسر سرتق راحت جواب میداد عجیب بود!
+ گفتی روح نیستی. پس تو دقیقا چی هستی؟
بیکن آخرین قاشق از پیاله ی سوپش رو خورد و بدون نگاه کردن به رو به روش بلند شد تا به پذیرایی بره.
KAMU SEDANG MEMBACA
" Blueberry Cigarette " [Uncomplete]
Fiksi Penggemar•¬کاپل: چانبک •¬ژانر: معمایی | عاشقانه | روانشناسی | اسمات •¬خلاصه: سرگرد پارک چانیول تمام سعیش رو برای حل پرونده ی محول شده به تیمش به کار می گیره اما هرچی جلوتر میره به گره های بیشتری برمیخوره... در همین حین بیون بکهیون متوجه ی سرد شدن دوست پسر...