┨Chapter 4├

210 76 69
                                    

با دیدن ظاهر شدن قلب سفیدی روی اسکرین گوشیش، نتونست بی اهمیت به کارش ادامه بده پس سریع پیام رو باز کرد.

" بیا اتاقم "

ابروهاش غیر ارادی بالا پریدن. اولین بار بود که چانیول به عنوان دوست پسرش دستور حضور داخل اتاق کارش رو می داد.

صفحه گوشیش رو قفل کرد و از روی صندلی بلند شد تا خواسته اش رو اجرا کنه ولی قبلش مطمئن شد که توی دوربین گوشیش موها و صورتش رو چک کرده باشه.

مارک مثل همیشه سرش تا گردن داخل مانیتورهای روبه روش بود و لوهان هم برای کمک به ستوان بونگ برای گرفتن اون دو فراری به بنگلادش رفته بود. با نگاهی به اطرافش و ندیدن توجهی از طرف تنها فرد حاضر، پیرهن مردونه ی سفید و کروات سورمه ای رنگش رو مرتب کرد و بعد با زدن دو انگشتش به در و شنیدن صدای صاحب اتاق، وارد شد.

چانیول که بعد از ارسال پیام، پرده های کرکره ای اتاقش رو بسته بود با ورود شخصی که منتظرش بود، با دکمه ی زیر میزش در رو هم قفل کرد.

_ خوش اومدی.

بک که حالا دقیقا رو به روی میزش ایستاده بود، با چیزی که شنیده بود به خنده افتاد. اون مرد با پیرهن سیاهی که طبق عادت چند دکمه ی بالاش باز بودن روی صندلیش لمیده بود و چشمای خط شده اش نشون از بیداری دیشبش می دادن.

+ دیشب نرفتی خونه، نه؟

با اینکه جوابش رو می دونست می خواست بپرسه و سر حرف رو باز کنه. باز حداقل تلاش موفق تری نسبت به " خوش اومدی" چان بود!

مرد بزرگتر خمیازه ای کشید و با پشت دستش پلکش رو ماساژ داد.
_ نه. کار داشتم... بیا نزدیک تر.

سروان قدمی برداشت و کامل به میز چسبید چون صدای قفل در رو شنیده بود.

سرگرد هم صندلیش رو نزدیک تر کشید و دستش رو دراز کرد. کروات دوست پسرش رو گرفت و محکم به سمت خودش کشید.

بک با چشمای درشت شده به سمت جلو خم شده بود که چان هم به جلو خم شد و لب های خوش فرمش رو بین لب های خودش قفل کرد.

سروان اون بوسه ی یهویی رو دوست داشت ولی بدنش واقعا توی شرایط سختی قرار گرفته بود. پس با کمک دست هاش روی میز، خودش رو کمی عقب کشید و منتظر موند تا دست سکسی مرد رو به روش کرواتش رو رها کنه.

+ گردنم! ولش کن.

مرد مقابلش رهاش کرد و از نرسیدن به خواسته اش که سیراب شدن از اون لب ها بود، اخم کرد اما اخمش طولانی نشد چون بلافاصله بکهیون میزش رو دور زد و یه طرفه روی پاهاش نشست.

بی توجه به چشم های کنجکاو دوست پسرش یه دستش رو روی شونه اش و دست دیگه اش رو روی خط فکش گذاشت تا صورتش رو مقابل صورت خودش تنظیم کنه. هر دوشون سکوت کرده بودن که بک با دیدن لبخند محو روی لب های مرد بوسه ای که نصفه رها شده بود رو از سر گرفت.

" Blueberry Cigarette " [Uncomplete]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora