تو جفت منی؟

526 114 9
                                    

فلش بک
به بیبی چک توی دستش زل زده بود که دو خط رو نشون میداد
ینی...الان....اون بارداره؟
نفهمید که کی اشکاش صورتش رو خیس کردن
حالا باید چیکار میکرد؟
چطور به تهبین خبر میداد؟
اون همینطوریش هم از اینکه کارای اقامتشون درست نشده بود عصبی بود و چندباری که راجب بچه باهاش حرف زده بود اون بحثو عوض میکرد
-تهیونگگ
تهبین ! اون اومده خونه!
+ب..بله؟
_کجایی امگای لعنتی.
تهیونگ از پله ها پایین رفت و به آلفا نزدیک شد.
تهبین با گردنی که پر از جای رژو هیکی بود نزدیک ته شد .دستش و توی موهاش فرو کردو انها رو محکم کشید
_زود برو توی اتاق و لباساتو در بیار ومثه یه پسر خوب بشین تا بیام.امشب اصلن حال خوشی ندارم
تهیونگ سرشو اروم تکون داد وهمینطور که به سمت اتاق میرفت سعی داشت لرزش بدنشو آروم کنه
اگه به بچش‌آسیب میرسید....
خودش مهم نبود اما بچش چرا
_چرا لباساتو در نیاوردی؟دلت کتک میخواد؟
تهبین اینو گفت و پشت به ته مشغول در آوردن لباساش شد
+ته..تهبین م..مم..ن باید یه چ..یزی بگم
_چیه نکنه درد داری ها؟
+ن..ه نه
_چه مرگته پس
+مم.. من ب..اردارم
سر تهبین به سرعت به سمت ته بدگشت
_چی گفتی؟
+ب..بچه . من بچه دارم!
شاید این بدترین تصمیمی بود که تهیونگ توی زندگیش گرفت
خبر دادن باردادریش به اون آلفای احمق!
بعد از اون شب تهیونگ ۳روز رو توی بیمارستان گذروند.
و دعوای بعدی به سقط بچش منجر شد
پایان فلش بک
*******
چیم:تهیونگ بیدارشو احمق
ته:لطفا فقط چند دقیقه دیگ،احساس میکنم پلکام بهم چسبیدن
چیم:ته بلند شو تو امروز یه مصاحبه کوفتی داری میدونی چقدر جونی به اون مردک خرفت التماس کرد تا این کارو برا ت جور کنه؟
ته با اسم مصاحبه خودشو جمع کرد و سعی کرد تا حاضر بشه
جیمین همینطور که تیکه های تستو با حرص میجوید گفت:فقط دلم میخواد این یکیم خراب کنی تهیونگ.جوری میکنمت که تا یه ماه نتونی راه بری
ته تکخندی کرد و گفت: چیم اروم باش خب؟ من از پسش بر میام
چیم :پوفففف امیدوارم
********
+آقای کیم من پرونده شمارو مطالعه کردم و خب چیزای جالبی ندیدم.شما اصلا سابقه کاری ندارید و اینکه مدرک شما برای این شرکت کافی نیست.نمیخوام وقتتون رو بگیرم
متاسفم!
بعد از اون حرفای همیشگی از اون شرکت بیرون زد
بی هدف قدم بر میداشت
نمیخواست برگرده خونه و با سیل فحشای جیمین روبه رو بشه
خونه؟اونجا خونه خودش بود؟
*******
فرودگاه اینچئون

+هی خوش اومدی پسر!
_ممنونم جین .لازم نبود تا اینجا بیای.
+پسره ی ایکبیری چند دفه بت بگم منو باید هیونگ صدا کنی میفهمی ه.ی.و.ن.گ
پسر کوچیک تر تکخنده ای کرد سوار ماشین شد
_کجا داریم میریم؟
+میریم خونه و بعد از استراحت میریم کافه نامجون.
_نامجون؟
+آره اون یکی از دوستامه.راستش یکی از دوستای هوسوکه .یه بار که رفته بودیم سر قرار باهم آشنا شدیم.خدای من اون یه جفت بامزم داره .اونا واقعا شیرینن.
جانگکوک با شنیدن کلمه جفت اخماش توی هم رفت
جفت..
پس جفت اون کجا بود
جین که با هوسوک میگشت
یونگیم که تو آمریکا اون جفت سلیطشو پیدا کرده بود
از اینورم دوست جین..نامجون
پس جفت خودش کجا بود
جین به خودش لعنتی فرستاد که چرا کلمه جفت رو یاد آوری کرده
+خیله خب حالا .برا من اون قیافه سگیو نگیر.جفت توام پیدا میشه .من مطمئنم!
******
چیم:تهیونگ بس کن انقدر گریه نکن
ته:اما من مصاحبه رو رد شدم چیم .اونا همشون میگن من به درد نخورم.بیسوادم .ناکارآمدم.
شاید حرفایی که تهبین بهم میزد اونقدرام چرت نبود.
جیمین با شنیدن اسم اون مرتیکه عصبانی شد و دوطرف صورت ته رو گرفت:
تهیونگ اگه فقط یه بار دیگ،یه بار دیگ اسم‌اون حرومزاده رو بیاری طوری میکنمت...
ته:دروغ میگی؟
چیم:چی؟
ته:دروغ میگی که منو میکنی.همین امروز صپم گفتی اگه قبول نشم میکنیم ولی الان نگاه کن بغلم کردیو داری بهم دلداری میدی
چند دیقه بهم خیده شدنو یهویی زدن زیر خنده
چیم: خیله خب حالا.بلند شو بپوش که داره دیر میشه
ته دیگ سوالی نکرد چون میدونست که قراره برن کافه!
********
+کوک یکم یواش تر برون لعنتی.
_نمیتونم جین.میدونی چند وقته که ماشین نروندم؟داشت یادم میرفت که چه حس کوفتی داره؟میتونم با صدای موتورش بیام
+اه اه خفه شو مرتیکه چندش. اه.... من فقط میخوام سالم برسیم
+بپیچ توی این فرعی. وای خدای من کوک مواظب باششششش
"صدای جیغ تایر ماشین"
*******
چیم:معلومه چه مرگته مرتیکه عوضی داشتی دوستمو میکشتی .گمشو بیا پایین تا این قراضه رو آتیش نزدم
تهیونگ روبه روی ماشین روی زمین افتاده بود. ماشین بهش نخورده بود اما از شک حادثه نتونست رو زانو هاش بایسته
جین:جیمین .خدای من تو سالمی؟
چیم:جین هیونگ!این ماشین توعه؟پس تو چرا..؟
جین: اه.. لعنت بهت جانگکوک. بیا پایین ببین چه گندی زدی.
جیمین لحظه برگشت تا حال ته رو دوباره چک کنه که با دیدن تهیونگ نزدیک بود سکته کنه!
چیم:ت..تته!چشم..ات چشمات سبز شدن!
جین که سعی داشت به سمت در راننده بره با این حرف سمت اون دوتا امگا برگشت .اون امگا چشماش تغییر رنگ داده بود؟یعنی...
کوک:تو جفت منی؟
همه سرها به سمت کوک برگشت که حالا از ماشیت پیاده شده بود
چیم:خدای من
جین:یا مسیح
کوک که حالا چشماش به رنگ آبی در اومده بودن به سمت تهیونگ قدم برداشت.جیمین رو کنار زد واون امگا رو در آغوش گرفت .سرشو رو توی گردنش فرو برد و بو کشید...پرتقال!
همه سلول هاش فریاد میزدند
"جفت"
***
وای آقا من ووت گرفتم🥲
ریدرم دادم🥲
عررررر🥲
نظرتونو بهم راجب روند داستان بگین😇

someone who loves me!Donde viven las historias. Descúbrelo ahora