- برای هیونگِ بنفش پاستلی، که از پیدا کردنش خیلی خیلی خوشحالم و طلوع لبخند رو روی ساحل لبهاش میخوام.-اوگتن یعنی..
قسمتی از شب بلافاصله بعد از طلوع آفتاب.
همون روشنایی نصفه ونیمه که چشمها رو از تاریکی نجات میده.-این یه قصه کوتاهِ از چانگجینیِ که دوستشون دارم.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید'♡
DU LIEST GERADE
𝖴𝗀𝗁𝗍𝖾𝗇
Fanfiction- کامل شده - " تو یه سونامی بودی چانگبین..سونامی که تمامم رو غرق خودش کرد.اوایل انگارتو اشتباه بودی، فکر میکردم که هستی اما بعد فهمیدم حتی اگر اشتباه باشی، حاضرم هزاربار مرتکبت بشم. من با چشم بسته عطرت رو دنبال میکنم و درآخر دنیا بازهم به تو میرسم...