با حس خیسی لبهای چانگبین روی گردنش، با همون چشمهای بسته لبخند زد. بوسههاش آروم و با مکث بودن.
-هی..بزار بخوابم.
-برگرد بزار ببینمت.
چانگبین با صدایی که رگههای خواب داشت گفت و روی صورت هیونجین نیم خیز شد. لبهاش بابت بوسههای دیشب حجیم تر به نظر میومدن.
-صبح بخیر آنجل.
هیونجین لبخند زد و چرخید. پلکاش رو از هم فاصله داد و تونست موهای بهم ریخته مرد رو ببینه. دستاش رو بالا برد و صورتش رو قاب گرفت.
-بغلم کن.
با لحن لوسی گفت و باعث خنده چانگبین شد. پسر بزرگتر در همون حالت خم شد و سیب گلوی هیونجین رو بوسید.
-پسر بچهی لوس من.
هیونجین با گونههای سرخ خندید.
-از دیشب تبدیل به یکی دیگه شدی.دارم میترسم.
خب چانگبین بهش حق میداد. دیشب بعد از اعترافش همه چیز رو براش تعریف کرده بود. میون بوسههاشون بهش گفته بود که خیلی وقته قلبش رو ربوده هیونجین از شوک و شوق اشک ریخته بود و چانگبین،چندین برابر اون اشکها به صورتش بوسه زده بود.
-ترس؟ شرط میبندم بیشتر خوشت میاد.
هیونجین خندید و دستاش رو دور گردن مردی که رو خیمه زده بود حلقه کرد.
-خوشم نمیاد..عاشقشم..عاشقتم..چانگبینا.
با اون لبخند، موهای مشکی پریشون و لبهای لعنت شده این جوری قلبش رو نابود میکرد و چانگبین حسمیکرد ناتوان ترین مرد روی زمینه.
-تو خیلی اغواگری، باید باهات چیکار کنم؟هوم؟
هیونجین که از دیشب شجاعتش رو به دست آورده بود ، سرش رو بلند کرد و اروم و سریع لبهای چانگبین رو بوسید.
-فقط من رو ببوس و بهم صبحونه بده..گرسنمه!
پسر بزرگ تر با شنیدن این جمله به ارومی پیشونی مو مشکی رو بوسید و از روی تخت بلند شد.
-دست و صورتت و بشور و زودبیا.
هیونجین با لبخند به رفتنش خیره شد. باورش نمیشد. الان با هم بودن، از منجلاب مینهو راحت شده بود و
داشت با چانگبین زندگیمیکرد؟ خدایا این یک خواب به نظر نمیرسید؟بعداز شستن دست وصورتش یه بافت گشادو شلوار پشمی پوشید. چانگبین رو توی اشپزخونه نه اما کنار در ورودی پیدا کرد، درحالی که یه دختر کنارش بودو به نظر میومد دارن بحث میکنن.
با اومدن هیونجین هردوساکت شدن و دختر با چشمای براق بهش زل زد.-تو هیونجینی؟
پسر بیچاره با گیجی و ترس به اونا زل زده بود. اوندختر دیگه کی بود؟
YOU ARE READING
𝖴𝗀𝗁𝗍𝖾𝗇
Fanfiction- کامل شده - " تو یه سونامی بودی چانگبین..سونامی که تمامم رو غرق خودش کرد.اوایل انگارتو اشتباه بودی، فکر میکردم که هستی اما بعد فهمیدم حتی اگر اشتباه باشی، حاضرم هزاربار مرتکبت بشم. من با چشم بسته عطرت رو دنبال میکنم و درآخر دنیا بازهم به تو میرسم...