1.𝑆𝑜𝑟𝑟𝑦, 𝐼 𝐿𝑜𝑣𝑒 𝑌𝑜𝑢

167 50 50
                                    

به خودش دروغ می‌گفت. بزرگ ترین دروغ این بود که هنوز هم مینهو‌رو دوست داره اما نداشت. مینهو اون رو می‌بوسید و هیونجین میخواست کنار اون مرد باشه مینهو، لمسش میکرد و اون تصور می‌کرد اگر چانگبین لمسش کنی چه حسی داره؟ مثل همین الان.

بوسه‌ی مینهو روی گردنش نشست و دستش به سمت بافت صورتی رنگش پیشروی کرد.نتونست، عقب کشید. چشم‌های مینهو رنگ تعجب گرفت‌. آروم و بی حال بود.

-الان..نمیتونم.

اروم زمزمه کرد اما مینهو شنید..شنید که اخم کرد. کرواتش رو با عصبانیت مشهودی باز کرد و گوشه‌ای از اتاق پرت کرد.

-چه مرگته هیونجین؟ من که ازت عذرخواهی کردم. مشکلت چیه؟

هیونجین به دستاش زل زد. چطور میتونست به این چیزها اعتراف کنه، درحالی که بیانش پیش خودش هم سخت بود؟ اون از مینهو خیلی دلگیر بود. انقدر که یه عذرخواهی نمیتونست چیزی رو عوض کنه.

-مشکل اینه تو هیچوقت بهم اهمیت نمیدی.

با بغض گفت و باعث شد مینهو خشمگین تر بشه. اون هرقدر که تونسته بود برای اون پسر تلاش کرده بود. خودش میدونست اکثر اوقات عصبانیتش همه چیز رو خراب میکنه اما بی تفاوت نبود.

-من بهت اهمیت ندادم؟ تو واقعا کور و قدر نشناسی. تمام خرج بیمارستان مادرت با من بود، من هرچی خواستی برات فراهم کردم، از کلاس باله تا اون کلاس نقاشی لعنتی، واست بهترین مربی‌ها رو گرفتم چشمت به هر‌کوفتی افتاد برات فراهم کردم، من..

-بس کن مینهو.

هیونجین با گریه فریاد کشید و ایستاد.

-چرا سرم منت میذاری؟ در ازای تمام این‌ها من جسم و روحم رو دراختیارت گذاشتم‌.

-جوری حرف میزنی انگار بامن قرار داد سکس امضا کردی، ما عاشق هم بودیم!

مینهو فریاد کشید و با عصبانیت گلدون تزئینی روی میز رو با حرکت دستش توی دیوار کوبید.
هیونجین چشماش رو بست و سعی کرد لرزش تنش رو کنترل کنه. همیشه همین میشد. همیشه مینهو از کوره درمیرفت.

-فکر میکردیم که  عاشق همیم..حواست هست؟ داریم بهم آسیب میزنیم..من..من هروقت بهت احتیاج داشتم نبودی..حتی الانم‌نمیتونی دیگه باشی چون..چون..من..

مینهو جلو اومد و به چشمای لرزون واشکی پسر مقابلش زل زد.

-چون چی؟

هیونجین میلرزید اما باید میگفت. باید میگفت دیگه خسته شده بود.

-چون دیگه دوستت ندارم.

مینهو برای چند لحظه بهش زل زد، بعد از مکث طولانی صدای قهقه‌اش سکوت اتاق رو شکست. دستاش رو بالا آورد و محکم دست زد. هیونجین داشت بیشتر میلرزید.

𝖴𝗀𝗁𝗍𝖾𝗇Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ