برای چی اینجایی؟
با انگشتانش ریتم بی نظمی از موسیقی رو آغاز کرد ، با لحن وسوسه انگیزی گفت_ یه پیشنهاد!
بدون این که احساسی رو بروز بدهد ژست همیشگیش را برگرفت
_ چی پیشنهادی ؟پرونده ای نو که به تازگی باز شده بود رو به سمت جان گرفت
_ شما جیم سباستین رو برام پیدا میکنید، منم موریارتی رو براتون میارمجان حالت کنجکاوی بر چهره گرفتو گفت
_جیمز موریارتی ، از کجا میخوای پیداش کنی؟با زدن انگشت شصتش ریتم موسیقی رو به پایان رساندو ،چوب دستی اش را کمی تکون داد
_من یه مأمور تو دولتم، پس میتونم پیداش کنم
_تو مأمور دولت نیستی مایکرافت ، خود دولتی
تک خنده ای کردو گفت
_شنیدم شارلوک رو دیدی!از روی صندلی پاشدو به سمت جان رفت
_ مأمور دولت؟ چه مسخرهاز روی صندلی که به تازگی شسته شده بود پاشدو و نگاهی به بردار مغرورش کرد
_میدونی بودن شارلوک تو کار تو باعث ناراحت شدن مادرمون میشه؟با قدم کوتای به سمت در رفتو و اونو باز کرد
_ پرونده های زیادی رو دستم مونده،بهتر نیست بری پی کارت؟خنده آرومی کردو به سمت در خروجی خونه بردار عزیزش رفت
_ مراقب باش شرلوک، شارلوک کسی نیست که بتونی با حرکت بچگانه جلوشو بگیری ، اگر مراقب نباشی آتیش نابودنت میکنه
در رو بر روی صورت بردارش بستو زمزمه کرد
_ چاق شدی مایکرافت ، زیاد حرف میزنیجان که تا الان شاهد مکالمه اون دونفر بود نگاهی به شرلوک میکنه و میگه
_جیم سباستین ، تا به حال اسمشو نشنیدم تو شنیدی ؟
_ ن
با صدای زنگ جان سمت در رفت تا ببینه چه کسی پشت دره
با باز کردن در، مردی با لباس پست چی و جعبه ای که تو دستش بود نگاهی به جان کردو گفت
_ سلام آقا ، شرلوک هلمز شما هستین؟جان خواست حرفی بزنه که شرلوک به سمت در اومد
_ شرلوک هلمز من هستن، امرتون؟پست چی جعبه رو به سمت شرلوک گرفتو و نگاهی به شرلوک هلمز معروف کرد
_ این جعبه برای شماستشرلوک نگاهی به جعبه کردو دستی به سمت جعبه برد
پست چی دفتر و خودکاری در اورد گفت
_ لطفاً این جارو امضا کنیدشرلوک امضای زدو به سمت داخل خونه رفت
جان لبخند دلنشینی زد به سمت پست چی برگشت
_ مچکرم
_ خواهش میکنم اقاجان به سمت شرلوک رفتو و نگاهی به جعبه رو میز کرد
_ این چیه؟شرلوک شروع کرد به باز کردن جعبه
با پرتاب کردن جعبه و داد زدن شرلوک، خانم هادسون با عجله از پله ها بالا اومد
با ترس و استرس نگاهی به رو به روش کرد
_ چی شده شرلوک؟با ترس نگاهی به سر قطع شده تو جعبه کرد گفت
_ لعنت بهشجان که انگار قدرت تکلمش رو از دست داده باشه ، نگاهی به سری که تو جعبه کردو قدمی به عقب برداشت
شرلوک سمت نامه تو جعبه رفتو شروع کرد به خوندنش
_ سلام کارگاه ، میتونیم یکم باهم بازی کنیم؟
نامه رو به سمت جعبه پرت کردو با عصبانیت داد زد
_ زنگ بزن لستراد خانوم هادسوننگاهی به فلش تو دستش کردو گفت
_ این دیگه چیه؟
به سمت لب تاپش رفت تا شاید عکس یا لااقل فیلمی توش باشه
با زدن پخش فیلم ، از روی صندلی پاشدو با تعجب نگاهی به فیلمی که در حال پخش بود کرد
_ یا مسیح این دیگه چه کوفتیهتنها صدای که تو خونه پخش بود ، صدای مردی بود که داخل فیلم التماس میکرد تا زجرش ندن
YOU ARE READING
Endless rub(دردسر بی پایان)
Randomتو یه حرف جالب میزنی شرلوک _ احساس یک نقص شیمیایه که طرف بازنده انجام میده، حالا بهم بگو بردار، بین جان واتسون و مغزت کدومو انتخاب میکنی!؟