لستراد به سر قطع شده ای مرد و زنی که روی زمین بود و دور تا دورش تیکه های از بدن بود اشاره کردو گفت
_ آنابلا هس و کانر بیدل هر دو 48 ساله و زن و شوهرن که برای سه روز ناپدید شده بودن و امروز سرشون رو چند تا پسر بچه که داشتن بازی میکردن پیدا کردن
جان اخمی کردو شروع کرد به یادداشت کردن چیزی، شرلوک به سمت تیکه های بدن رفتو با ذربینی که دستش بود شروع کرد به نگاه کردن تیکه های بدنی که دور تا دور سر ها چیده شده بودن، از روی زمین بلندشدو به سمت لستراد کردو گفت
_ این تیکه های بدن به این دوتا سر ربطی ندارن، اینا بدن آدم های دیگه هستن که جوری بریده شدن که مثل یه بدن کامل برای این زن و مرد به حساب بیادجان سمت شرلوک کردو گفت
_ ممکنه کار موریارتی باشه؟ یا اون همکارش؟شرلوک سری تکون دادو ذربین رو داخل کتش گذاشت
_ تیکه های بدنی که دور سر ها هست میشه گفت کار موریارتی یا همکارش باشه اما اون دوتا سر نه، اونا انقدر راحت یه قتل رو انجام نمیدنجان و شرلوک به سمت خونه رفتن و لستراد بقیه اعضای بدن هارو برای شناسایی به سرد خونه بردن، جان نگاهشو به شرلوک که به عکس ها زل زده بود داد
_ یه چیز رو متوجه نمیشم اعضای بدن اگه برای الان نیستن پس ممکنه قاتل های دیگه وجود داشته باشن؟ یا فقط موریارتی اعضای بدن قربانی های قبلیشو برای ما فرستاده؟شرلوک دستش رو توی جیبش کردو بدون اینکه نگاهشو از عکس ها برداره گفت
_ دوتا سر ها برای قاتل جدیده که تازه قتل هاشو شروع کرده و جسد ها برای قتل های قبلی موریارتیهجان سری تکون دادو مشغول نوشتن چیز های جدید شد که خانوم هادسون به همراه آقایی وارد خونه شدن، خانوم هادسون اشاره به مردی که قد بلندی داشت به نظر میومد کمی استرس داشت کردو گفت
_ ایشون ازتون کمک میخوان آقایونو بعد مرد رو به سمت صندلی چوبی که وسط خونه بود راهنمای کردو و بعد به سمت آشپزخونه رفت تا چای رو آماده کنه
شرلوک به سمت مبلی که رو به روی جان بود نسشتو ژست همیشگیش رو گرفت، جان نگاهی به شرلوک کردو و بعد سمت مرد کردو با لبخند بهش نگاه کرد
_ چه کمکی از دستمون بر میاد جناب ؟مرد عرقی که از روی صورتش میرخت رو با دستمالی که دستش بود پاک کردو با چشمای که نگرانی و ترس توش موج میزد سمت جان کردو با لحن خواهشی گفت
_ من واقعا به کمکتون نیاز دارم دکتر واتسون ، همسر من یه مدته ناپدید شده و هر جارو که فکر کنید گشتم و پیداش نکردم تا امروز یکی از انگشت هاشو یکی برام فرستاده و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم، من فقط میخوام همسرم دوباره کنارم صحیح و سالم باشه همینشرلوک سمت مرد کردو با صدای بی حسی که داشت گفت
_ چیزی دیگه ای جز انگشت همسرتون براتون فرستاده نشده؟
YOU ARE READING
Endless rub(دردسر بی پایان)
Randomتو یه حرف جالب میزنی شرلوک _ احساس یک نقص شیمیایه که طرف بازنده انجام میده، حالا بهم بگو بردار، بین جان واتسون و مغزت کدومو انتخاب میکنی!؟