با پیچیدن صدای پاشنه بلندی کفشی توجه ای مردهای که داخل نشسته بودن جلب شد، زنی با موهای بلند سفید و چشم و ابروهای مشکی نگاه گذاری به همه کردو به سمت منشی رفتو گفت
_ قرار ملاقات با آقای جانسون داشتممنشی نگاهی به زنی که لباس مشکی دلبرانه پوشیده بود و با لب های سرخ با پوزخند بهش نگاه میکرد کرد
_ اسمتون ؟زن موهای که روی شونه اش بود رو کنار زدو با حالت بی حوصلگی گفت
_ آلوینا بیکرمنشی سری تکون دادو تلفن رو برداشت شروع کرد به صحبت کردن، بعد از چند دقیقه سمت زنی که به تازگی فهمیده بود اسمش آلوینا بود کردو گفت
_ بفرماید داخل ، اقای جانسون منتظرتون هستنآلوینا به سمت اتاقی که منشی گفته بود رفتو بازش کرد، با دیدن مرد مورد نظرش لبخندی زدو به سمتش رفتو روی صندلی که رو به رو مرد بود نشست
_ بهم گفته بودن آقای جانسون دفتر بهتری رو برای کاراش داره، بعد از این همه خدمت به کشور لایق همچنین جایی کوچیکی هستین آقای جانسون ؟مرد نگاهی به زن رو به روش کردو کمی از لیوان آبی که رو میز بود خورد تا توجه اش از زن زیبای زن رو به روش پرت بشه، آلوینا پوزخندی زدو پرونده ای که دستش بود رو بالا اوردو ادامه داد
_ پرونده ای که میخواستین، حالا باید جواب خوبی رو برای سوالم آماده کرده باشیدجانسون دستاشو رو میز گذاشتو با اخمی که رو پیشونیش بود گفت
_ سوالتون چیه خانوم بیکرآلونیا دستش رو زیر چونش گذاشتو گفت
_ آدرس یوروس هلمز رو میخوام آقای جانسونجانسون بدون اینکه تعغیری تو چهرش ایجاد کنه نگاهشو به آلونیا داد
_ چرا آدرس یوروس هلمز رو میخواید خانوم بیکر؟آلونیا پاش رو پاش انداخت که باعث شد پاهای سفیدش بیشتر نمایان بشه
_ ما یه معامله ای کردیم جناب فکر نمی کردم انقدر زود یادتون بره، شما از من اسنادی می خواستین که مایکرافت هلمز رو باهاش پایین بکشید و منم این اسناد رو بهتون دادم، فکر نمیکنید الان وقت تسویهحساب باشه؟جانسون پرونده ای از داخل کشوش بیرون اوردو رو میز گذاشت
_ چه تضمینی وجود داره که این اسناد بتونه مایکرافت هلمز رو نابود کنه؟آلوینا از روی صندلی بلندشدو به سمت جانسون رفتو اونو به سمت خودش برگدوند، دستاش رو دو طرف صندلی گذاشتو رو صورتش خم شدو نگاهشو به چشماش و بعد به لباش دادو با صدای آرومی که فقط جانسون بشنوه گفت
_ من از مایکرافت هلمز متنفرم ، برای پایین کشیدنش هرکاری لازم باشه انجام میدمجانسون خواست چیزی بگه که لبای آلوینا روی لب هاش قرار گرفت، دستشو دور کمرش گذاشتو و اونو به سمت خودش کشید، آلوینا خنده ای کردو دستشو روی سینه های جانسون کشیدو ادامه داد
_ تو واقعاً لیاقت قدرت رو داری جانسون
YOU ARE READING
Endless rub(دردسر بی پایان)
Randomتو یه حرف جالب میزنی شرلوک _ احساس یک نقص شیمیایه که طرف بازنده انجام میده، حالا بهم بگو بردار، بین جان واتسون و مغزت کدومو انتخاب میکنی!؟