12

52 9 0
                                    

لستراد نگاهی به جعبه ی که سر بریده ای توش بود کردو گفت
_ تو این پرونده ای لعنتی فقط همین یکی رو کم داشتیم، کی براتون اوردتش؟

جان نامه ای که دستش بود به سمت لستراد گرفت
_ یه پستچی اورد، کسی که اینو برامون فرستاده اسمش پرفسوره

نامه رو از جان گرفتو شروع کرد به خوندنش
_ کشتن یه ادم براش بازیه؟ لعنت بهش

شرلوک لب تاپ جانو برداشتو شروع کرد به سرچ کرد ، هنوز چند دقیقه هم نگذشته بود که صدای پیامک گوشیش بلند شد، گوشیشو در اورد که نگاهی به پیامک کرد. اخم ریزی کردو پیامکی ارسال کرد

بلند شدو سمت جان برگشت
_ دیروز تو swarming یکی کشته شده، بدنش تو دریا رها شده ولی سرش از بدنش جدا شده

سمت لستراد برگشت گفت
_ اطلاعات این شخصو برام پیدا کن لستراد

سمت کتش رفتو رو به جان گفت
_ باید بریم ، زودباش جان

از پله ها پایین رفتنو از خونه خارج شدن تا یه تاکسی پیدا کننده، با پیدا کردن تاکسی سوال های که ذهن جانو مشغول کرده بود شروع شد

_ چه اتفافی افتاده شرلوک؟ میشه به منم بگی  چیکار میخوای چیکار کنی!

سمت جان چرخیدو گفت
_ دیروز یکی تو swarming به قتل رسید، بدنش تو دریا ول شده ولی سرشو از بدنش جدا کردن ، اگه زود برسیم میتونیم صحنه رو ببینم شاید قاتل چیزی به جا گذاشته

_ مثل یه سرنخ ؟

_ درسته مثل به سرنخ

تا رسیدن به مقصر دیگه هیچ حرفی بین شرلوک و جان ردو بدل نشد. با رسیدنشون از ماشین پیاده شدن به صحنه قتل رفتن

شرلوک با دیدن جنازه ای که تازه از از دریا بیرون اومده بود به سمتش رفتو ذره بینشو در اورد

جان نگاهی به جسدو کردو رو به شرلوک گفت
_  فکر کنم یک روز کامل تو دریا بوده

دست از آنالیز کردن جسد برداشتو نگاهشو به جان داد
_ مرده، حدود ۳۰ ساله، جای حلقه هم تو دستش نبوده پس به احتمال زیاد تنها بوده، لباسی که تنش کرده معمولیه ولی رنگی که داشته از بین رفته پس زیاد اهل لباس خریدن نبوده ، یعنی تنها زندگی میکرده.

دستشو سمت دست و پای مقتول بردو ادامه داد
_ روی دست و پاشم جای چند تا زخم و کبودی هست یعنی وقتی قاتل می‌خواسته بکشتش مقاومت کرده و باهاش درگیر شده

جان سری تکون دادو گفت
_ پس یعنی قاتل کاملا اتفاقی یه شخصو برای به قتل رسوندن  انتخاب کرده؟

شرلوک سری تکون دادو سمت جسد رفت
_ درسته جان، چیزی که اینجا عجیبه اینکه چرا قاتل باید سرشو از بدنش جدا کنه

یکی از مامور های که پلیسی که برای شناسایی جسد اومده بود به سمت اون دوتا اومدو گفت
_ سلام، چیزی که از جسد پیدا کردیم دوتا نامه بوده قبل اینکه کشته بشه گذاشت بود

نامه رو دست جان دادو ادامه داد
_ ولی چیزی که تو نامه ها نوشته شده فقط چند تا خط برای خداحافظی مقتول از خانواده اش بوده

جان نامه رو دست شرلوک داد، شرلوک نامه رو گرفت شروع کرد به آنالیز کردنش
_این نامه رو قاتل نوشته ، وگرنه رد اون زخم ها و آسیب های که قاتل به مقتول وارد کرده هیچ هم خوانی با نامه ای که مقتول بذاره نداره

نامه رو باز کردو شروع کرد به خوندنش، نامه رو بست به سربازی که نامه رو بهش داد بود پس داد
_ احمقانست، قاتل فقط برای سرگرمی یکی رو به قتل رسونده ولی تو نامه نوشته برای یک نفر این کارو کرده

جان کمی اخم کرد و دستشو زیر چونش گذاشت، انگار که چیزی یادش اومده باشه سمت شرلوک برگشت گفت

_ شرلوک،‌ گفتی خواهرت هم تو این پرونده هست؟

سرشو سمت جان برگروند گفت
_ لعنتی، شارلوک نباید بیاید اینجا

گوشیش رو در اورد شروع کرد به زنگ زدن به شارلوک
چند دقیقه بوق خورد تلفن قطع شده، دوباره زنگ زدو کرد باعث شد صدای از تلفن پخش بشه
_ مشترک مورد نظر مرد، لطفا بهش زنگ نزنید

از لجبازی خواهرش اخم وحشناکی کردو زیر لب فحشی نثارش کرد

با دیدن پیامک برداش ویالشون رو پایین گذاشتو به سمت آشپزخونه دوست داشتنیش رفت
( برو بی کارت شارلوک)

با صدای زنگ خونش به سمت در رفتو بازش کرد، با دیدن مردی که نامه ای دستش بود نگاهشو بهش دادو گفت
_ بفرمایید؟

مرد نامه رو سمتش گرفتو گفت
_ این برای شماست

نامه رو ازش گرفت که باعث شد مرد بهش پشت کنه بره
شونه ای بالا انداخت درو بست

نامه رو باز کردو شروع کرد به خوندن، پوزخندی رو لباش نمایان شد
_ اوه پس میخوای منو ببینی پروفسور

لباسشو عوض کرد به از خونه بیرون اومد،یه تاکسی گرفتو به سمت دریا swarming رفت، پس قاتل سرو کلش پیدا شده

با صدای گوشیش نگاهی بهش کرد که دید برادرش بهش زنگ زده، عجیبه شرلوک هیچ وقت از زنگ زدن خوشش نیومد
گوشیشو قطع کرد خواست بزاره تو جیبش که دوباره  صداش در اومد
نفسی بیرون دادو گوشیشو برداشت
_ مشترک مورد نظر مرد، لطفاً بهش زنگ نزنید.

گوشیش رو خاموش کردو گذاشت تو جیبش، همین که سمت پنچره برگشت برای چند ثانیه نگاهشو به ماشین بغل دستیش دادو که باعث شد پروفسور تو اون ماشین دید
سمت راننده برگشت گفت
_ دور بزن، همین الان

***
_ میشه بکشمت؟
_ تورو زنده گذاشتم که آخرین لحظه زندگیمو با دیدن چهره تو از یاد ببرم

***
سلام بچه ها حالتون چطوره ؟
متاسفانه به خاطر اتفاق های اخیار واقعا نمیتونستم به نوشتن ادامه بدم
ولی سعی میکنم از این به بعد پارت هارو سر وقتش اپ کنم
لطفا مراقب خودتون تو این روزا باشید❤️
نظر و ووت هم یادتون نره❤️

Endless rub(دردسر بی پایان)Where stories live. Discover now