لستراد نگاهی به سر قطع شده کرد و پرونده رو به سمت شرلوک گرفت
_آریا جورج متولد 28 1981August ، جنسیت مرد، مجرد، اهل بیرمنگام، یه راننده تاکسی؛ سه روز پرونده گمشده تشکیل شد بود تا امروز که شما پیداش کردینشرلوک شروع کرد به تایپ کردن حرف روی لب تاپ جان
جان پرونده رو از لستراد گرفتو گفت
_ چیز دیگه ای پیدا نکردید؟لستراد دست از بررسی سر برداشتو به سمت جان برگشت
_ سری که برای شما فرستادن چند روز پیش بدنشو جلوی اداره پلیس گذاشته بودن، هر چقدر دوربین هارو گشتیم تنها چیزی که پیدا کردیم یه اسم بود_ چه اسمی؟
شرلوک سرشو از لب تاپ در اورد
_ پروفسورلستراد با تعجب سری تکون دادو با لحن مشکوکی گفت
_ تو از کجا میدونی؟از روی زمین بلند شو به سمت کتش رفت
_ زودباش جان ، مطمئنن این اطراف هنوز هستکت شو برداشتو با سرعت سمت در خروجی رفت
_ از کجا میدونی اینجاست شرلوک؟لستراد نگاهی به راه رو کردو گفت
_ بعداً همه چی رو باید توضیح بدی شرلوک
با حرص سمت همکارش رفتو زمزمه کرد
_ لعنت بهش شرلوکنگاهی به اطرافش کردو شروع کرد به آنالیز کردن مردم
_قد بلند
_ لباس مشکی
_ عیند دودکی
_ کتاب رد پای شیطان در دست راستش
_ظاهر خونسرد و مرموزجان با ابرو های بالا رفته نگاهی به شرلوک کردو گفت
_ شرلوک دنبال کی میکردی ؟
نگاهشو به اونور خیابون دادو به سمتش رفت
_ دنبال مردی قد بلند با لباس مشکی و عینک دودی بگرد، تو دستش کتاب رد پای شیطان هستبه سمت پس کوچه رفت تا شاید اونور تر بتونه پیداش کنه
جان سری تکون دادو شروع کرد به آدرسی که شرلوک داده بود گشتن
کمی از قهوه نوشیدو گفت
_ دنبال من میگردی کاراگاه؟هوش و ذکاوتتو تحسین میکنم ولی من دنبال تو نیستم ، دنبال یه کپی از خودتم، یه چیزای فراتر از توسری تکون دادو ادامه داد
_ چرا به فکرت نرسیده شاید کسی که دنبالشی دقیقا بغل خونت وایساده باشه؟ قهوه خانه مان ماوت درست جای که همیشه توش حضور دارید ، واقعا تأسف باره که فکر میکنی قراره خودمو به راحتی بهت تسلیم بکنمبا کشیدن صندلی جلوش چشمشو از قهوهش گرفتو نگاهشو به رو به روش کرد
_ جناب موریارتی ، اینجا چیکار میکنید؟پوزخندی زدو گفت
_ پس تو دنبال شرلوک هلمز میکردی، نه؟کمی از قهوه نوشیدو نگاهشو بهش داد
_ نه، من دنبال شرلوک هلمز نیستم، من دنبال شارلوک هلمز میکردمقهوه ای رو به روش برداشتو کمی ازش نوشید
_ پس میخوای با طعمه کردن شرلوک ، شارلوک رو بگیری ن؟_ با یه تیر دو نشون، راه حل راحتیه
پوزخندی زدو قهوه رو به ستمش هل داد
_ اشتباهت همینجاست پرفسور سباستین ، خانواده هلمز هیچ وقت هیچ وقت باهم تو یه گودال نمیفتن، اگه به خوای گودال برای یه نفر بکنی تا بقیه هم توش بیفتن باید مراقب باشی که کیارو قراره قربانی کنیکتابشو رو میز گذاشتو گفت
_من مراقبم پروفسور موریارتی ، شما مراقب طمع خودتون باشید
از روی صندلی پاشد
_ خانواده هلمز واقعاً آدمای باهوشین اگه مراقب نباشی اشتباهی خودت تو گودالت میوفتیبه رفتن شریکیش نگاه کردو زمزمه کرد
_ همه تو بازی هستن تا من مهره ای اصلی رو پیدا کنمجان نگاه خسته ای به شرلوک کردو گفت
_ همه جارو گذشتم، کسی رو با اون مشخصات پیدا نکردمدستشو تو جیبش کردو به سمت جان چرخید
_ مطمئنم همین اطرافه، فقط نمیدونم دقیقا کجا خودشو قایم کرده_ از کجا میدونی چی پوشیده ؟
برگه رو از جیبش در اورد گفت
_ از دست خطش فهمیدمبرگه رو از شرلوک گرفتو با قیافه ی تو همی به شرلوک نگاه کرد
_ بازم درک نمیکنم چه شکلی لباسشو حدس زدی
به سمت خونه رفت گفت
_ یادت بهت گفتم یه کتاب دستشه؟
_ اره
_ اون کتاب ، یه کتاب جنایی هست ( رد پای شیطان) میخواد مثل اون کتاب قتل هاشو انجام بدهتک ابروی بالا انداخت گفت
_ یعنی چی؟
_ یعنی اینکه چهارتا دیگه قتل قراره انجام بدهشونه ای بالا انداختو گفت
_ من اصلا نمیفهمم چی میگی شرلوک
_ بهت توضیح میدمکتاب رو روی میزش گذاشتو سمت ویالونش رفت
_ چهارتا دیگه قتل، اولین قتل رو برای بردارم فرستادی
و قراره برای حل قتل های بعدی به تور هم بخوریم
اه... واقعا تحت تأثیر قرار گرفتم پروفسور
***
_ برای چی دنبالمی؟
_ تو مهره اصلی بازی منی
_ پس بزار بهت نشون بدم عاقبت بازی کردن با من چیه
_ پس مهره ای اصلی قراره دردسر درست کنه
***سلام دوستان حالتون چطوره؟
رو آدم بدی داستان کراش زدم😂🚶
شارلوک بنظرتون چه جور آدمیه ؟
نظر و ووت یادتون نره ♡
YOU ARE READING
Endless rub(دردسر بی پایان)
Randomتو یه حرف جالب میزنی شرلوک _ احساس یک نقص شیمیایه که طرف بازنده انجام میده، حالا بهم بگو بردار، بین جان واتسون و مغزت کدومو انتخاب میکنی!؟