قسمت اول :مگلونیا و اکالیپتوس آتشین🧚🏼♂️✨️
************
- ماماااان من دارم میرم بیرون
- باشه فقط زود برگرد
- باشههه
با به پا کردن کفش هاش از خانه بیرون زد.
نفس عمیقی کشید که باعث شد برای هزارمین بار اون بوی بی نظیر وارد ریهاش بشه و جونگکوک مثل یه معتاد به دنبال بو سر چرخاند.
درسته...
خواستار اون عطر بود، هرچقدر که ازش نفس میگرفت تشنه تر میشد، مثال تشنهای که دنبال آب میگشت حریصتر میشد.
سعی کرد گرگش رو که بیقرار بود، آروم کنه و رایحهاش رو کنترل کنه.
امروز روزی بود که دنبالش میرفت.
دنبال اون عطری که مستش میکرد و از زمان تولد بیست سالگیش تبدیل شده بود به عطری که بهش اعتیاد پیدا کرده بود.
باید پیداش میکرد! کسی که این رایحهی محشر و داشت.
باید پیداش می کرد و مثل اون به تمام جسم و روحش قالب میشد.
چرا که، صد در صد نمی تونست بدون نفس کشیدن اون عطر زندگی کنه.
دست از فکر کردن برداشت و به روبه روش نگاه کرد.
جلوی ورودیِ جنگل بود. جنگلی که کسی تا به حال داخلش پا نذاشته بود.
تصمیم گرفت، تصمیمی که هدفش از خیلی وقت پیش مشخص بود.
دنبال کردن اون رایحه، رایحهی معشوقی که تنها با یک چیز اون و شیفتهی خودش کرده بود و درِ قلبش رو به روی عالم و آدم بسته بود و خودش رو توی اون ماهیچهی تپنده زندانی کرده بود.- پیدات میکنم دلبر من، بالاخره پیدات میکنم مگلونیای من
زیر لب زمزمه کرد و بدون توجه به پاره شدن لباس هاش به گرگش تبدیل شد و پا به جنگل گذاشت
......
- تهیونگا عزیزم میدونم نمی خوای اما...
تهیونگ بدون توجه به حرفای مادرش بال هاش و باز کرد و از روی بالکن پرید، شروع به پرواز کرد.
ناراحت بود، غمگین بود، نمی خواست...هیچکدوم از این مقام ها رو نمی خواست.
از خودش بدش می اومد، چون نمیدونست چه موجودی.
هیچ چیزی راجع به خودش نمیدونست. تنها چیزی که راجب هویتش میدونست این بود...یک پری!
نفس عمیقی کشید، تا بتونه بغضی که دو دستی شمشیر و برای شکستن سد راهش نگه داشته بود شکست بده...
که خوشبختانه تونست، چون بویی که زیر بینیش پیچید باعث شد هورمون اندروفین به شکل معجزه آسایی توی وجودش پخش بشه.
اون رایحهی شگفت انگیز بهش این امکان و میداد تا از تمام مشکلات عبور کنه.
اون عطر دیوانه کننده، با هر نفس وارد ریه می شد و بهشون نفسی تازه می بخشید.عطری که در عین سوزاننده بودنش، شیرین بود؛ فقط برای تهیونگ، تهیونگی که از شب تولد نوزده سالگیش این عطر زیر بینیش رفت و آمد می کرد و تونسته بود برای صاحبش، خونهای داخل قلب این پریِ پاک و زیبا درست کنه.
ESTÁS LEYENDO
༒𝐌𝐘 𝐏𝐀𝐈𝐑 𝐈𝐒 𝐀 𝐅𝐀𝐈𝐑𝐘༒
De Todoرودخانه ای آرام که دو سرزمین و از هم جدا کرده و به عبارت دیگر مرز بین دو سر زمین است. سرزمین پری ها و سرزمین هایبرید ها این سرزمین ها در گذشته های دور سر مشکلاتی با هم دشمن شدن و صلح و آرامش ازشون گرفته شد تا 20 سال پیش،وقتی جانشین دو سرزمین بر تخت...