𝓹𝓪𝓻𝓽 𝟑:𝓱𝓸𝓵𝔂🧚🏼‍♂️✨️

488 99 16
                                    

قسمت سوم: مقدس🧚🏼‍♂️✨️

{♤}{♡}{◇}{♧}

با جلو اومدن گرگ از سردرگمی در اومد و با ترس، کمی عقب رفت.
معمولا از هیچکدوم از حیوونا نمیترسید ولی اون گرگ شب رنگ خیلی بزرگ و ترسناک بود برای همین عادی بود که الان از اون گرگ می‌ترسید.
.....
جونگکوک با دیدن این حرکت تهیونگ سرجاش وایستاد و چند دقیقه خیره بهش نگاه کرد.
انگار این حرکت غیر ارادی تهیونگ به مذاقش خوش نیومده بود برای همین داخل آب پرید.
.....
تهیونگ با دیدن پریدن گرگی که جفتش بود با نگرانی‌ای که حالا بجای ترس در وجودش رخنه کرده بود سمت آب رفت.
نمی تونست داخل آب بره، چون اینجوری بال هاش خیس میشدن و نمی تونست پرواز کنه.

با گذشت چند دقیقه و بیرون نیومدن گرگ کم کم بغض به گلوش چنگ انداخت.
آروم نالید.
- خواهش میکنم برگرد، تنهام نزار.

با فکر اینکه شاید اون قصد داشته خودش رو بکشه اشک هاش سرازیر شد و هق هق معصومانه‌ای کرد و به خاک زیر دستش چنگ انداخت، همونطور که مروارید های شیشه‌ایش روی شیب گونه هاش سر می‌خوردن به آب خیره شد که با نزدیک شدن سیاهی‌ای از داخل آب، با ذوق و امیدی که در دلش جوونه زد بهش خیره شد.
....
آروم به سمت سطح آب شنا میکرد و هرچی به سطح آب نزدیکتر میشد صدای هق هق اون پری بیشتر و همینطور قلبش فشرده تر میشد.
پس دیدن ناراحتیه جفت این حس و داشت...!
با شنیدن جمله‌‌ای که با صدای لرزون پری زیبا بیان شد.

سریع تر شنا کرد و با دیدن قطع شدن هق هق ها سرش رو از زیر آب بیرون آورد که پری با ترس عقب رفت.

سرش رو کج کرد و کمی به اون زیبارو خیره شد
بعد از گذشت دقایقی آروم لب زد
- مگلونیا؟
تهیونگ با تردید سری تکون داد و با جمع کردن حواسش گفت
- اکالیپتوس و آتیش؟

جونگکوک سری برای تایید تکون داد و خواست از داخل آب بیرون بیاد ولی مثل اینکه فراموش کرده بود کاملا لخته. دست هاش رو روی سنگ روبه روش گذاشت و خواست خودش رو به سمت بالا بکشه که با لگد تهیونگ دست هاش لیز خوردن و با ضرب دوباره داخل آب افتاد.

با شوک و ترس خودش ر بالا کشید و نفس پر سر و صدایی کشید، با قیافه‌ی متعجبی به پری روبه روش که گونه هاش از خجالت سرخ شده بود نگاهی انداخت که پری با صدای آروم و خجالت زده‌ای زمزمه کرد
- ببخشید... ولی تو لختی...

جونگکوک با فهمیدن حقیقت سرش رو با خجالت پایین انداخت و بیشتر زیر آب رفت
با لحن شرمنده‌ای گفت
- اوه...ا...اصلا حواسم نبود...متاسفم

تهیونگ که حالا خجالتش از بین رفته بود گفت
- اوه نه اشکالی نداره ...با خودت لباس نیووردی ؟
جونگکوک با همون شرم و سر پایین گفت

༒𝐌𝐘 𝐏𝐀𝐈𝐑 𝐈𝐒 𝐀 𝐅𝐀𝐈𝐑𝐘༒Où les histoires vivent. Découvrez maintenant