پارت ششم:پروانه🧚🏼♂️✨️
﴿۲ بعد از ظهر﴾
دوباره اونجا بود
لب رودخونهای که برای اولین بار جفت جذابش رو ملاقات کرده بود.
تقریبا ده روز گذشته بود و اونا هرروز همین ساعت به لب رودخونه می اومدن و باهم به گردش میرفتن، جاهای مختلفی که فقط خودشون از وجودشون باخبر بودن و به هم نشون میدادن.
در اصل، جاهای امنی که وقتی دیگه نمیتونستن اطرافشون رو تحمل کنند و دلشون میخواست فقط برای چند ساعت آرامش داشته باشن، از مشکلات دور میشدند و به اونجا پناه میبردن.امروز هم قرار بود مثل روزای قبل و طبق قرار نانوشتهای که بینشون به وجود اومده بود تهیونگ جایی رو به جونگکوک نشون بده که همیشه تنهایی تمام روزش رو اونجا میگذرونده.
با صدای غرش که خبر از گرگ قدرتمند جونگکوک میداد نگاهش رو به اون طرف رودخونه داد .
جونگکوک بی قرار لب رودخونه این طرف و اون طرف میرفت و دم بلندش مثل یه جارو زمین و جارو میزد، گوش های خوابیدهاش نشان از دلتنگی و بیقراریش برای جفتش بود.
تهیونگ خندهی شیرینی کرد و سریع سنگ های رودخونه رو توسط جادو به سطح آب آورد و راهی برای گذر گرگ درست کرد.
گرگ بزرگ جثه، بدون اتلاف وقت از روی سنگ ها رد شد، با جهشی روی جفت زیباش که تو اون لباسها و موهای ابریشمی مانند فرشته ها شده بود پرید.
تهیونگ خندهی بلندی سر داد و دستی به گوش های نرم و پنبهای جفتش کشید .
گرگ پوزهاش رو با دلتنگی لای موهای پری میبرد و عمیق بو میکشید تا بیشتر بوی مگلونیا رو حس کنه
خر خر گرگ نشان از لذت بی اندازهاش بود که تهیونگ با شنیدنش خرسند بود.با دلتنگی دستش رو دور گردن گرگ انداخت و داخل گوی های یخی رنگش که همرنگ چشمای خودش بود خیره شد .
آرامش داخلشون انگار که به اون هم سرایت کرده بود.بینیاش رو روی پوزهی گرگ کشید و آرام لب زد
- دلم برات تنگ شده بود جونگیجونگکوک با شنیدن لقب کیوتی که پسر صداش زد، ضعف کرد و پوزش رو به گردن تهیونگ مالید، با زبون بزرگ و زبرش لیسی به گردن تهیونگ زد که پسر خندهای به خاطر قلقلک سر داد و با دستاش خز های شبرنگ گرگ رو نوازش کرد.
گرگ قدرتمند و بیش از حد بزرگ جونگکوک بعد از چند دقیقه از روش کنار رفت و به جفتش اجازه داد تا از سرجاش بلند بشه.
تهیونگ با لبخندی رو از جفتش گرفت تا اون راحت تبدیل بشه و لباسساش و بپوشه.
بعد از دقایقی با صدای جونگکوک به طرفش برگشت. خیره به دمی که پشت سرش با بی قراری تاب میخورد و گوش هایی که هر از گاهی روی هم میپریدن، لبخندی به چشمای براق جفتش زد.
کی باورش میشد اون چهرهی خرگوش مانند درونش یک گرگ بزرگ شب رنگ داشته باشه؟!
قطعا هیچکس!
STAI LEGGENDO
༒𝐌𝐘 𝐏𝐀𝐈𝐑 𝐈𝐒 𝐀 𝐅𝐀𝐈𝐑𝐘༒
Casualeرودخانه ای آرام که دو سرزمین و از هم جدا کرده و به عبارت دیگر مرز بین دو سر زمین است. سرزمین پری ها و سرزمین هایبرید ها این سرزمین ها در گذشته های دور سر مشکلاتی با هم دشمن شدن و صلح و آرامش ازشون گرفته شد تا 20 سال پیش،وقتی جانشین دو سرزمین بر تخت...