°• 3 •°

766 214 124
                                    


سلام سلام چطور مطورین؟

انتظار ها به پایان رسد هم اکنون .
یکی از دخترام گفته بود اگه امروز آپ کنم ۵۰ تا کامنت کاسبم میکنه بیا جلو عجیجم😎😘.

بریم تو کار قسمت سوممممم💃

*************************

دو هفته بعد.....

..: خوش اومدید رئیس.

جیمین سری برای نگهبان تکون داد و وارد شرکت شد.

حالا از معاون پارک تبدیل شده بود به رئیس این شرکت .

و البته نامزد رئیس اصلی.

اما با برابری بین میراث هیچ درجه طبقاتی وجود نداشت .

یک هفته ای بود همه چیز اروم پیش میرفت و شرکت بدون هیچ تغییری حرکت میکرد.

نه سهامی کم می‌شود و نه اضافه می‌شود.

همه اروم بودن چون به تازگی دوتا از رئاسای شرکت رو از دست داده بودن و همچنان توی این غم ترجیح میدادن سکوت کنن.

اما زمان همچنان حرکت میکرد و قرار بود به مرور زمان درخواست های تایید رسمی ازدواج از طرف سهام دارا برای نجات دنیای کاریشون بلند بشه .

هرچند همین حالا هم تمام شرکت اون دو رو نامزد هم خطاب میکردن .

یه ازدواج رسمیه خیلی واقعی که اطرافیان توقع بالایی نصبت بهش داشتن.

از آسانسور خارج شد و سمت اتاق کارش رفت که منشیش بهش نزدیک شد ‌.

یجی: رئیس کیم...

جیمین: پارک....چند بار تکرار کنم هوانگ یجی هوم.

دختر سری تکون داد: متاسفم رئیس پارک، توی شرکت همه خوب....

جیمین لبخند کوتاهی زد تا اظطراب دختر رو بیشتر نکنه : باشه اما تو دیگه اینجوری نگو تازه از قبل هم بیشتر رسمی شدی .

یجی خندید که حالت چشمای خاصش خط شدن اما سریع لبخندش پاک شد: اوه داشت یادم میرفت نامزد‌...یع..یعنی آقای کیم توی دفترتون متنظرن.

رنگ نگاه اومگا سرد شد. باز ازش چی میخواست.

هربار تهیونگ سمتش میومد یا جهت تحقیر کردن بود یا تهدید.

( ببوسم دست نویسنده رو🤣)

جیمین: باشه برو پشت میزت خسته نباشی.

با دورشدن یجی اومگا سمت دفترش رفت و واردش شد.

هنوز درو نبسته بود که صدای عصبی الفا به گوشش رسید.

تهیونگ: همیشه جلسه های خارج از شرکتت انقدر طول میکشن معاونه نمونه؟

با بلند شدن تهیونگ از پشت میز و اخمای پررنگش اومگا چهرشو درهم کشید.
جیمین: باز چته کیم؟

°• 𝒀𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒂 𝒏𝒖𝒕 •°Where stories live. Discover now