سلام سلام
حالتون خوبه؟ببخشید بیبیای من فیلترم دوباره از کار افتاده بود.
خدمت بیبیام.....از همین جا کامنتا و آغاز کنین دل مادرم شاد شه🥲🫂
******************
تهیونگ: تولدت مبارک ها..آخ.
تهیونگ بخاطر گلو درد نتونست همزمان با بقیه تولد هانا رو تبریک بگه.
جیمین بعد از زمزمه " گفتم انقدر تو هوای سرد ول نچرخ" سمت هانا رفت .
دختر با ذوق به اطرافش نگاه میکرد همه جا پر از بادکنک های صورتی و سفید شده بود.
و البته افراد جدیدی جز خانواده سوجون اونجا بودن.
که برای هانا هیجان انگیز تر شده بود.جیمین: سوپرایز چطور بود پرنسس.
هانا : چیمیییی.
دختر داد زد و با ذوق جیمین رو محکم بغل کرد.
جین ، نامجون، سوجون ، کوک و همسرش هم برای تبريک به دختر کوچولو جلو اومدن.آیو: تولدت مبارک عزیزم.
جیمین جلو اومد و لبخندی به چهره کنجکاو هانا زد: پرنسس ایشون جئون آیو همسر عمو جونگ کوکه.
وقتی هانا نصبتا از کنجکاوی درومد لبخندی زد که لپای سفیدش بیرون زدن .
هانا: چِگد کوشگلی.
کوک با شنیدن حرف هانا لبخند دندون نمایی زد و گفت: اره پرنسس من همسر خیلی خوشگلی دارم.
هانا که تو این بحثا هیچ وقت کم نمی آورد با انگشت به جیمینی که با شلوار صورتی و پیراهن سفید ساده ای میدرخشید اشاره کرد.
هانا: چیمیه ، عمو هم خیلی کوشگله.
با این حرف همه بخاطر روحیه کیوت رقابتیه دختر خندشون گرفت.
جونگ کوک که کِرم کودک آزاری داشت تسلیم نشد هیچ ادامه داد: ولی فک نکنم عموت مثل من خوشگل باشه .
آیو: کوک اذیتش نکن.
هانا اخمی به کوک کرد و جواب داد: عمو ته خیلی هم کوشگله....تاژه چیمی دفته عمو چژابه.
( صد بار گفتم جلو بچه درست حرف بزنین)
کوک با این حرف هانا با تردید ابروی بالا انداخت که جیمین سلفه ای کرد.
جین و نامجون خندشون گرفته بود و تهیونگ پوزخندی روی لباش نشسته بود.جیمین: خوب دیگه بریم سراغ کیک.
جونگ کوک: نه صبر کن یکی برام ترجمه کنه چژابه یعنی چی؟
آیو دستی روی شکم بزرگش کشید: داره میگه چیمی گفته عموش جذابه.
جیمین دستی روی پیشونیش کشید داشت از شدت گرمای خجالت عرق میکرد.
YOU ARE READING
°• 𝒀𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒂 𝒏𝒖𝒕 •°
Non-Fiction" اتمام یافته" پایان و شروعی که هم زمان اتفاق میوفته. میتونه جالب باشه. میتونه چیزی مثل یک معجزه باشه . اما میتونه تبدیل به یک کابوس واقعی هم بشه. تداخل تصادف پایان یک وصیت شروع داستانی تازه........ "" تو یه مهره ای اما من دارم بازی میکنم کیم "...