با عصبانیت وارد کافه شد
_ ینی چی؟؟ چرا مدرسه به این معروفی باید همچین آدم عوضی داخلش درس بخونه، چرا اونا قدر چیزایی که دارن و نمیدونن اصلا میدونن زندگی مردم عادی و فقیر چجوریه؟؟ اصلا چرا باید این پسر بدردنخور همچین جایی درس بخونه؟!
با عصبانیت دور میزها راه میرفت و با خودش بلند بلند حرف میزد.
دستاش و روی گردنش گذاشت و تو هم قفلش کرد سردرد عجیبی داشت و معده اش بخاطر این عصبانیت به شدت درد میکرد و حال بدی داشت.
لوهان از دور بکهیون و دید که با حال بد و رنگ و روی رفته دور خودش میچرخه
به سمتش رفت و با ترسی که به جونش افتاده بود پرسید
_ بکهیونی چیشده؟؟ چرا اینقدر به هم ریختی؟؟
بادیدن لوهان یاد چانیول افتاد و پشت سر هم لبش و با دستش پاک میکرد_ لبم کثیف شد الان تمیز شد؟؟ بگو اگه نشد دوباره بشورمش
لوهان چیزی از حرف های بکهیون نفهمید و با تعجب بهش نگاه کرد.
_ چی میگی؟؟ لبت که چیزی نیست.بکهیون چشماش و بست و سری تکون داد
_ نه امروز کثیفش کرد نه نه کثیف شد باید تمیزش کنم
به سمت پشت میز رفت و شیراب و باز کرد
دستش و زیر آب برد و با دست خیسش به لبش زد
چند بار پشت هم اینکار و تکرار کرد و لوهان بیشتر از قبل نگرانش شد.
_ چه اتفاقی برات افتاده بکهیون؟! چرا چیزی نمیگی!.
.
سوهو جعبه بزرگی و از ماشین کافه پیاده کرد.
به سمت خونه ای رفت که 4 تا قهوه و کیک سنتی که خودش درست میکرد سفارش داده بود.
جعبه رو تو دست چپش گرفت و با دست دیگه اش زنگ خونه رو زد.
منتظر شد تا شخصی که وسایل و سفارش داد بیرون بیاد.
در بدون هیچ مکثی باز شد و سوهو جلوی در کسی و ندید.
_ببخشید سفارشتون و آوردم
چند باری گفت ببخشید ولی صدایی نشنید
خانمی که به نسبت جوان بود و از لباسش مشخص بود خدمتکار بود جلوی سوهو ایستاد و با لبخند بهش خوش آمد گفت._ بفرمایید داخل
سوهو هم متقابلا بهش لبخندی زد
_ ممنون دوشیزه، ببخشید من این سفارش و کجا باید بذارم؟؟_ اجوشی اومدی؟؟
سوهو به صاحب صدا نگاه کرد و پوزخندی زد
_ تو اینا رو سفارش دادی؟؟کریس به همراه چانیول و سهون به سمت سوهو رفت.
چانیول با پوزخند به سوهو نگاه کرد
_ رئیس مهربون، اینجا چیکار میکنی؟؟ الان باید بری کارمندت و دلداری بدیسهون با تعجب نگاهش کرد.
_ باز چیکارش کردی؟؟ اون همه تحقیر تو کافه بس نبود؟؟ تو مدرسه بس نبود؟؟چانیول اخمی کرد و به سهون نگاه کرد
_ اگه تو رفیق منی پس کنارم باش روبروم قرار نگیر چون از روت رد میشم اون پسر خط قرمز منه هر کی دور اطرافش باشه و نابود میکنم.سهون سکوت کرد و بخاطر رفاقت چندسال شون نتونست ادامه بده.
چانیول به سوهو نگاه کرد.
_ برو بهش بگو این تازه شروع ماجرای من و اونه و به همین راحتی ها بی خیالش نمیشمسوهو به چانیول نگاهی کرد و در جوابش گفت
_ بکهیون پسر قوی هستش من کنارش میمونم و تشویقش میکنم که حتما باهات بجنگه و کم نیاره از اینکه داری اذیتش میکنی یه روز پشیمون میشی ولی میدونی چیه! امیدوارم اون روز، روزی نباشه که همه ازت نا امید شده باشن.جعبه توی دستش و پایین گذاشت و به کریس نگاه کرد
_ نوش جان، ولی امیدوارم دیگه نبینمتون چون نمیخام بکهیون اذیت بشه.کریس با صدای نسبتا بلند گفت
_ ممنون اجوشی 4 تا گربه من حتما عاشق قهوه تون میشن بهشون کیک هم میدم زندگی اونا خیلی لاکچری تر از تو و اون شاگردته مگه نه؟؟ راستی برای حمل این جعبه کمرت که درد نگرفته؟؟سوهو یه پوزخندی زد و با عصبانیت از خونه بیرون رفت.
***
کای با بستنی توی دستش به سمت کیونگ رفت.
_بگیرش
کیونگ سرش و بالا آورد و به بستنی توت فرنگی نگاه کرد
_ برای من خریدی؟؟" آره بگیرش، خوردن بستنی توت فرنگی حال من و خوب میکنه"
با تعجب به کای نگاه کرد فکرشم نمیکرد این پسر این قدر دوست داشتنی باشه
_ اما من ناراحتم برای تو ک اتفاقی نیوفتاده
" وقتی مثل بچه ها میشینی گریه میکنی حال منم بد میشه از آدمای ضعیف بدم میاد حالا این و از دستم بگیر آب شد "
کیونگ یا لبخند کمرنگی که روی لبش بود بستنی و گرفت و خیلی تند شروع به خوردن کرد
_ خیلی خوشمزه اس
به کای نگاه کرد که با لبخند بزرگی بهش نگاه میکنه
_ چرا اینجوری بهم نگاه میکنی؟؟ یاااااا من که بچه نیستم چون گفتی حالم و خوب میکنه خوردمش اصلا هم حالم خوب نشد.
" یااا تو خیلی بی چشم و رویی، باید ازم تشکر کنی که کنارت موندم و برات بستنی خریدم من برای دوست دخترام این کار و انجام ندادم."
_ پس اینم تشکر من
بستنی و به صورت کای زد و از روی صندلی بلند شد._ فکر نکن چون پولداری میتونی با همه مثل دوست دخترت رفتار کنی من نیازی به دلداری و بستنی تو ندارم پولشم نمیدم چون فقط یه لیس زدم امیدوارم دیگه سر راهم قرار نگیری.
کای با تعجب به کیونگ نگاه کرد
و به رفتن کیونگ خیره شد
" واو یه پسر اینقدر گستاخ و بی ادب ندیده بودم، ولی چرا کار من روش تاثیری نداشت؟؟ من حتی میتونم پسرا رو هم شیفته خودم کنم ولی اون.."

YOU ARE READING
Fiction : #F4 "boys over flowers"
FanfictionFiction : #F4 "boys over flowers" Couple : chanbaek, kaisoo, hunhan, krishu خلاصه : چانیول وارث گروه شینهوا، قلدر مدرسه شینهوا، کسی که بخاطر سرد بودنش و خوشتیپ بودنش توی مدرسه معروفه. بکهیون پسری از خانواده فقیر که بخاطر بورسیه وارد مدرسه شینهوا م...