♡[part.8]♡

99 29 0
                                    

تمام مدت تلاش میکرد که از من فاصله بگیره و این خیلی واضح بود. من دونگسنگ عزیزش بودم و اون دائما درحال توجه به من بود!

وقتهایی که سعی میکرد نادیده ام بگیره رو درک کردم و زمانهایی که بعد از ورود من مکان رو ترک میکرد طوری که انگار "اون اصلا متوجه حضور من نشده" رو هم پذیرفتم، ولی...

-هیونگ به چه دلیلی وقتی من نشستم بلند شدی؟

-میخوام برم آب بخورم.

بهش نگاه عمیقی انداختم و ترجیح دادم حالا که همه‌ی اعضا اینجا نشستن تحت فشار بذارمش‌.

-باشه هیونگی لطفا تو بشین من میرم برات آب بیارم

نزدیک ترین جایی که پیدا کرد نشست؛ ولی من این رو نمی‌خوام

-جمن شی برگرد سر جات بشین

معذب به اطرافش نگاه کرد و بعد به من نگاه کرد، چشمهای مبهوتش رو از من گرفت و دونه دونه به همه اعضا نگاه کرد و بعد بلند شد. راضی از رفتارم به سمت آشپزخونه رفتم تا برای معشوق فراری‌م آب بریزم، با اینکه می‌دونم این آب فقط بهانه ای بود تا از کنار من بلند بشه‌.
پارچ آب رو با چند لیوان برداشتم احتمالا خیلی ها قراره تشنه بشن!
پوزخندی زدم و خودم رو به آغوش پارک جمن شی پرت کردم. شوکه از کارم خودش رو جمع کرد اما این باعث نشد من عقب بکشم

دستش رو بلند کردم روی شونه ام انداختم و خودم رو بیشتر توی آغوشش جا کردم.

"من یه عاشقم هیونگ لطفا یکم بیشتر باهام مدارا کن"

نامجون که کلافه شده بود سعی کرد توجه جمع رو به خودش جلب کنه و درباره آلبوم صحبت کنه ولی خب اونقدر هم موفق نبود چون نگاه های زیر چشمی پسرا رو کاملا روی خودمون حس میکردم.

صحبت هامون که تموم شر همه بلند شدند تا به کارهاشون برسند و یونگی هیونگ ماسک به دست، به سمت خروجی میرفت 

-اون خیلی تلاش میکنه، مگه نه هیونگ

-کوک تو باید بهم زمان بدی

با لحن لوسی شکایت کردم - هیوونگ من دارم درباره یونگی هیونگ حرف میزنم...چطور میتونی انقدر من رو نادیده بگیری که حتی حرفهام رو هم نشنوی؟

-پاهام خواب رفت لطفا بلند شو!

سرم رو که تازه چند لحظه شده بود به روی پاهاش انتقال داده بودم بلند کردم و سعی کردم ماساژش بدم.

-ببخشید جیمینی

دستم رو پس زد و بلند شد. شکست عمیقی رو حس کردم ولی حق داشت...

راستی جدا از علاقه اش به من، اگه گی نباشه چی؟ اون حتی قبلا با یه پسر لاس هم نزده بود ولی دقیق بخاطر دارم که دوران دبیرستانش دوست دختر داشت. حتی بار ها از تهیونگ شنیدم که تحت نظر کمپانی با کسی به هتل رفته و مطمئن شدم که جنسیت همه اونها ... اصلا چه فرقی میکنه چه جنسیتی داشته باشن؟ تا زمانی که من رو به چشم عضوی از خانواده اش می‌بینه و از لمس های من حس انرجار احاطه اش می‌کنه؟ با این اوصاف من حتی اگه دختر هم بودم میشدم خواهر کوچیکترش که تمام محبت هاش به حفاظت از من ختم میشد.

-هیونگ!

برگشت نگاهم کرد

-من...

چون اسمی نبرده بودم همه هیونگ ها دونه به دونه از اتاقاشون بیرون اومدن

-من...جیمینی... من

انگار زبونم لکنت گرفته بود، ولی باید شجاع باشم مگه نه؟

-من که جیهیون نیستم نه؟

هیونگ‌هایی که تا چند لحظه پیش می‌خواستند برگردند سر کار خودشون مستقبم به ما نگاه میکردند. "متاسفم از اینکه تحت فشار گذاشتمت جیمین"
زبر چشمی چک کرد که ببینه چند نفر نگاهمون می‌کنند و با دیدن هر چهار پسر توی خونه، کمی منقبض شد‌. انگار سنگینی نگاه های ما انقدر بهش فشار اورده که شونه هاش هم خم شده بود ولی من امشب جواب می‌خواستم‌...چه تفاوتی داشت اول جوابمو بگیرم بعد به هیونگها خبر بدیم، یا اول خبر بدم بعد جوابم رو از جیمینی بگیرم؟

-جوابمو بده لطفا

-جونگ کوک بس کن

نامجون با حرص غرید و خواست بهم نزدیک بشه، اما با قدمی که ازش فاصله گرفتم فهمید امروز قراره گند بزنم.

-جیمین داری بهم آسیب میزنی! جواب سوال من یه آره یا نه سادست. من جیهیونم یا نه؟

با اضطراب واضحی دستهاش رو بهم میفشرد و بهم نگاه نمیکرد.

-هی هیونگی...

دستی به موهاش کشید و با اعتماد به نفس پوشالی نفس عمیق کشید.

-نه لعنت به توی حرومزاده تو هیچوقت نمیتونی مثل جیهیون باشی ولی من ...نمیشه کوک

بعد فرار کیوتش از فرط لذت روی زمین نشستم و بیخیال به نگاه های عجیبشون لبخند زدم.
با افتخار به نامجون هیونگ نگاه کردم و انگار که می‌خواستم بهش پز بدم چشمهام رو درشت کردم و کمی ابرو بالا انداختم، میدونم همه دارن حرص میخورن ولی برای من موفقیتم مهم بود. بعد از این همه پس زده شدن بهم گفت مثل دونگسنگش نیستم، برادرش نیستم و خب چی بهتر ازین که اون از من فرار کرد؟!
من همه‌ی این عکس العمل هاش_ تا وقتی که همشون از روی حسش به منه_ رو خریدارم.

نگاهم رو که از نامجون گرفتم دیدم که هوبی و تهیونگ و جین با چشمهاشون قصد کند و کاو توی مغزم رو دارن.
برای فرار از نگاه ها به اتاقم پناه بردم و خودم رو از ذوق روی تخت پرت کردم!

_________________________

و همانا ووت دهندگان از سرشت بهشتیان وام گرفته اند♡

"Just for the sake of others"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang