″ آرزو میکنم که وجود نداشته باشم ″
سونو روبه روی پنجره ایستاده بود و با تن صدای تحلیل رفته اش حرفی که بین حنجره و بغضش گیر کرده بود رو به زبون آورد.
به زبون آوردنش سخت از فکر کردنش بود!حس میکرد حالاست که بغضش فرو کش کنه ..″ هیچ ستاره ی دنباله داری گذر نکرد .. یک آرزویِ دیگه بکن ! ″
سونگهون با بیخیالی به زبون آورد ولی ته قلبش حس آشفتگی داشت.
انگار که سونو حرفش رو از رویِبیخیالی و بی فکری زده باشه..
ولی هردوشون میدونستن که هرچقدر تلاش بکنن و آرزو ..
ستاره ی دنباله دارشون بین ابرهای سیاه گم شده و نمیتونه آرزوی شادشون رو برآورده بکنه..″ چرا دیگه نقاشی نمیکشی؟ قبلاً زیاد این کار رو میکردی.. مگه نه؟″
سونگهون سرش رو پایین انداخت و سعی کرد با گرفتن دستای مچاله شدهیِ سونو از لرزش دست خودش کمتر کنه..
ولی این لرزش دستش نبود که میخواست متوقفش کنه .. لرزش قلبش بود.″ چطور میتونم ماه رو بکشم وقتی آسمونش اون رو از من پنهون کرده؟ ″
بغض مانند یک شمشیر بُرنّده کلماتش رو تیکه تیکه میکرد و باعث میشد که پسر هر از گاهی در میانهی جمله ش سکوت بکنه..
سکوتی که لرزش قلبش رو بیشتر میکرد و
باعث تند تند نفس کشیدنش میشد..پسرک سرش رو چرخوند و با چشمای درخشانش
به نقاش سرافکنده خیره شد.
دستای سردش رو بالا برد و روی چونه ی پسر ثابت گذاشت و
با دو انگشت ؛ رو به بالا هدایت کرد.″ من نیازی به ماه ندارم .. من فقط ستاره ی دنباله دار رو میخوام .. مثل همیشه .. تا آرزو کنم .. ″
اشک از چشمای پسر گریخت و به گونه هاش پناه آورد .. آرزو؟
″ این ... این .. ″
قلب پسر بیشتر از قبل به لرزش دراومد و حالا به تمام اندام های بدنش رخنه کرده بود.
بی اختیار دستش رو جلو برد و روی پهلو های پسر قرار داد .. اما فقط سونگهون نبود که به این آغوش نیاز داشت .. جفتشون بودند!
سونو جفت دستای پسر رو در دستش گرفت و با نزدیک کردن صورتش به صورت پسر مقابل ؛ آروم پیشونیش رو مماس پیشونی نقاشش گذاشت ..″ اگه ستاره ی دنباله دار الان گذر میکرد .. چه آرزویی میکردی؟ ″
سونو پلکاش رو بست و لباش روی هم فشار داد ..
سونگهون دستای سونو رو محکم تر از قبل گرفت و به لبای صورتی سونو خیره شد .. حواسش نبود که ممکنه افکار توی ذهنش رو بلند بلند بیان کنه!″ آرزو میکنم که ماه من رو ببوسه .. ″
سونگهون ناخودآگاه به زبون آورد و کمی بعد
دستش رو از دستای سونو بیرون کشید و روی لبای تَرک خوردهش گذاشت..
و در همون لحظه از
گوشه ی چشمش نور خفیفی گذر کرد و به هردو چشمک زد..
YOU ARE READING
I wish you were real
Non-Fiction⑅ - COMPLETE - ⑅♡ کدوم رومئویی رو میشناسی که بعد جولیتش عشق رو تجربه کنه؟ اگه این، عشق بی حد و مرزشون نسبت به همدیگه بوده ؛ پس فاک به رومئو و جولیت..! ☬🪐 -ꫀꪀꫝꪗρꫀꪀ-