𝗛𝗥;0

1.5K 122 4
                                    

HRــــــڪینهـــــــــprt ⁰;

سارا_ کوک ادبت کجاست به پدرت سلام کن.

لحن حرفاش محکم ادا میشدنو با اخم به پسر بچه ای که با تنفر به مرد رو به روش خیره شده بود نگاه کرد
پسرک از بین دندونای قفل شدش و صدایی ک سعی میکرد کلفت بنظر بیاد بلند گفت

_ اون پدره من نیست!

سارا نگاهشو سمت مرد کتو شلواری شیک که از بالا با چشای کشیده مشکیش و با موده خنثی به پسرش نگاه میکرد برگردند

سارا_ منو ببخش ته، کوک عادت میکنه به این زندگی.. قول میدم تربیتش کنم باشه؟

ته دستاش تو جیب شلوار اتو کشیده و خوش خطش بودو حتی با مخاطب قرار گرفته شدنش توسط سارا ریکشنی نشون نداد و همونطور به چشای عصبی پسر بچه روبه روش نگاه کرد
با صدای زنگِ در، سارا پوفی کشیدو از اتاق بیرون رفت

سارا_ فکر کنم غذارو اوردن.. امیدوارم فامیلای جیغ جیغویه هوانگ نباشن.

کوک از این بی احترامی سارا به خانواده پدریش اخم پر رنگی کردو بغض لعنتیشو قورت داد با نگاهش رفتن سارا رو دنبال کرد
تهیونگ متوجه حلقه اشک تو چشمای درشته کوک شدو پوزخند همیشگیشو ب لباش اورد
با کامل خارج شدن سارا از اتاق با یه حرکت ناگهانی سمت کوکِ 10 ساله خیز برداشتو با گرفتن شونهاش اونو به دیوار کوبید
با لذت به صورت درهم کشیده شده از درده کوک نگاه کرد و صدای مردونه و خش دارش از ته گلوش خارج شد.
طعنه دار بودن حرفای تهیونگ بیشتر تن کوکو میلرزوند..

تهیونگ_ پسره حرومزاده ی هوانگ...قراره خیلی باهم بازی کنیم!

___*توجه لطفا بخونین*___

اگر مایلین و این نوع فیک رو دوست دارید شرط آپ رو انجام بدین تا بدونم براتون ارزش داره و ادامش بدم
____
شرط آپ:
15:👁

   اکانت اولم ازش خارج شدم Oooshoshh
پلیز حمایت~

ڪیــ𝗛𝗥ــنهᵇᵈˢᵐDonde viven las historias. Descúbrelo ahora